جدول جو
جدول جو

معنی خباثت - جستجوی لغت در جدول جو

خباثت
بدجنسی، بدذاتی، پلیدی، ناپاکی
تصویری از خباثت
تصویر خباثت
فرهنگ فارسی عمید
خباثت
(خَ / خِ ثَ)
پلیدی. ناپاکی. (ناظم الاطباء) (از ترجمان عادل بن علی) (دهار) :
سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی
چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید.
ناصرخسرو.
، بدکاری. بدعملی، بدذاتی. بدجنسی، بی آبرویی. بی شرفی، حقارت. پستی، نجاست. (از ناظم الاطباء). رجوع به خباثه شود
لغت نامه دهخدا
خباثت
هرنوت پلیدی پلید گرایی زشتخواهی
تصویری از خباثت
تصویر خباثت
فرهنگ لغت هوشیار
خباثت
((خَ ثَ))
پلیدی، ناپاکی
تصویری از خباثت
تصویر خباثت
فرهنگ فارسی معین
خباثت
ناپاکی، پلیدی
تصویری از خباثت
تصویر خباثت
فرهنگ واژه فارسی سره
خباثت
بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پست فطرتی، پلیدی، شرارت، بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن، پلیدی، ناپاکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خباثت
پلیدی، بدخوٰاهی
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مباثت
تصویر مباثت
سر خود را نزد کسی فاش کردن، کسی را بر باطن کار خویش آگاه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ جَ دَ)
پلید بودن. ناپاک بودن، بد ذات بودن، بد عمل بودن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ ثِ)
این کلمه معدول از ’خبثه’ و لازم النداء است و بصورت ’یا خباث’، به معنی ’ای زن خبیث’ بکار میرود. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از البستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ ءَ)
مصدر دیگر خبث است. (از تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب). رجوع به خبث و خباثت شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
اباثه. شیار کردن (زمین را) ، پاک کردن و رفتن (چاه را)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خباثت کردن
تصویر خباثت کردن
پلید بودن، ناپاک بودن، بدذات بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباث
تصویر خباث
هر نوتار
فرهنگ لغت هوشیار
سر خویش را نزد کسی فاش کردن بر باطن کار خود کسی را آگاه ساختن: و ترا گر چه مراد خویش مستور می داشتی من آثار آن می دیدم لیکن هوای تو باظهار آن رخصت نداد و اکنون که تو این مباثت پیوستی اگر باز گویم از عیب دور باشد، از کسی غمخواری و اندوهگساری طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خباثه
تصویر خباثه
هرنوت پلیدی پلید گرایی زشتخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباثت
تصویر اباثت
شیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباثت
تصویر مباثت
((مُ ثَّ))
سرّ خود را نزد کسی فاش کردن، از کسی غم خواری و اندوه گساری طلبیدن
فرهنگ فارسی معین