پلیدی. ناپاکی. (ناظم الاطباء) (از ترجمان عادل بن علی) (دهار) : سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید. ناصرخسرو. ، بدکاری. بدعملی، بدذاتی. بدجنسی، بی آبرویی. بی شرفی، حقارت. پستی، نجاست. (از ناظم الاطباء). رجوع به خباثه شود
پلیدی. ناپاکی. (ناظم الاطباء) (از ترجمان عادل بن علی) (دهار) : سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید. ناصرخسرو. ، بدکاری. بدعملی، بدذاتی. بدجنسی، بی آبرویی. بی شرفی، حقارت. پستی، نجاست. (از ناظم الاطباء). رجوع به خباثه شود
این کلمه معدول از ’خبثه’ و لازم النداء است و بصورت ’یا خباث’، به معنی ’ای زن خبیث’ بکار میرود. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از البستان)
این کلمه معدول از ’خبثه’ و لازم النداء است و بصورت ’یا خباث’، به معنی ’ای زن خبیث’ بکار میرود. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از البستان)
سر خویش را نزد کسی فاش کردن بر باطن کار خود کسی را آگاه ساختن: و ترا گر چه مراد خویش مستور می داشتی من آثار آن می دیدم لیکن هوای تو باظهار آن رخصت نداد و اکنون که تو این مباثت پیوستی اگر باز گویم از عیب دور باشد، از کسی غمخواری و اندوهگساری طلبیدن
سر خویش را نزد کسی فاش کردن بر باطن کار خود کسی را آگاه ساختن: و ترا گر چه مراد خویش مستور می داشتی من آثار آن می دیدم لیکن هوای تو باظهار آن رخصت نداد و اکنون که تو این مباثت پیوستی اگر باز گویم از عیب دور باشد، از کسی غمخواری و اندوهگساری طلبیدن