جدول جو
جدول جو

معنی خاکپا - جستجوی لغت در جدول جو

خاکپا
خاکپای خاک کف پا، خاکی که پای بر آن فرود می آید، چون این لفظ اضافه بصاحب پا شود در این مورد اغلب تعظیم صاحب پا اراده شده است چون به خاکپای عزیزت، قسم است، قربان خاکپای عزیزت روم:
بگفتا که ای شهریار جهان
همی خاکپایت کهان و مهان،
فردوسی،
پسر باشدت زو یکی خوب چهر
که بوسه دهد خاکپایش سپهر،
فردوسی،
مراگوئی چه سرداری سر سودای او دارم
به خاکپای او کامید خاک پای او دارم،
خاقانی،
قسم بجان تو خوردن طریق عزت نیست
به خاک پای تو کان هم عظیم سوگند است،
سعدی،
، فرد ذلیل، فرد افتاده:
اگر خاکپایان شوریده سر
فقیر و حقیر آیدت در نظر،
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ ذَ تَ / تِ)
کسی که خاک پاشد، کسی که خاک برافشاند، ج، خاکپاشان
لغت نامه دهخدا
رجوع به خاکپا شود
لغت نامه دهخدا
عمل خاک پاشیدن:
بخاکپاشی باد و ببادساری آب،
خاقانی،
ز خاکپاشی در دستخون فروماندیم
ز پاکبازی نقش فنا فروخواندیم،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی صص 5 - 8)
لغت نامه دهخدا