مخفف خداوندگار است که صاحب و بزرگ باشد. (از برهان قاطع) ، حکمران. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) : این چنین سوزان و گرم آخر مکار مشورت کن با یکی خاوندگار. مولانا (از فرهنگ ضیاء). ، لقب پادشاهان روم. (انجمن آرای ناصری (آنندراج)
مخفف خداوندگار است که صاحب و بزرگ باشد. (از برهان قاطع) ، حکمران. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) : این چنین سوزان و گرم آخر مکار مشورت کن با یکی خاوندگار. مولانا (از فرهنگ ضیاء). ، لقب پادشاهان روم. (انجمن آرای ناصری (آنندراج)
خالق. صانع عالم. (ناظم الاطباء). خدا. اﷲ: رضا ده بفرمان حق بنده وار که چون او نبینی خداوندگار. سعدی (بوستان). ز محرمان سراپردۀ وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم. حافظ. ، والی. (زمخشری). هر شخص بزرگوار. بیگ. رئیس. سرور، مولا. (ناظم الاطباء). خواجه. آقا: کار خداوندگار خود نکند بلکه همی کار پیشکار کند. ناصرخسرو. امیر اسماعیل گفت:این نکنم چکنم و بنده را با خداوندگار خویش جز این معامله نشاید کردن. (تاریخ بخارای نرشخی). کاری کنم که باز خداوند دل شوم دارم بنظم مدح خداوندگار دل. سوزنی. بزرگترین حسرتی روز قیامت آن بود که یکی بندۀ صالح را به بهشت برند و خداوندگار فاسقش را به دوزخ. (گلستان سعدی). سعدی اگر داغ عشق در تو مؤثر شود فخر بود بنده را داغ خداوندگار. سعدی (طیبات). سعدی رضای دوست طلب کن نه حظ خویش عبد آن کند که رای خداوندگار اوست. سعدی (بدایع). خداوندگاری که عبدی خرید بدارد فکیف آنکه عبد آفرید. سعدی (بوستان). ترا نیست آن تکیه بر کردگار. که مملوک را بر خداوندگار. سعدی (بوستان). شکرانه را که چشم تو روی بتان ندید ما را بعفو و لطف خداوندگار بخش. حافظ. ، صاحب. (حبیش تفلیسی) (ناظم الاطباء). مالک: زیانی که آمد بر آن کشتمند شمارش بیاید گرفتن که چند ز خسرو زیان باز باید ستد اگرچه زیانست صد بار صد درمهای گنجی بر آن کشت زار بریزند پیش خداوندگار. فردوسی. ، موجد. مخترع. درست کننده هر چیزی، پادشاه. (ناظم الاطباء). سلطان: اسحاق بن احمد برسید و از اسب فرونیامد. امیر اسماعیل گفت: یا فلان ! خداوندگار خویش را فرونایی و دشنامش داد. (تاریخ بخارای نرشخی)
خالق. صانع عالم. (ناظم الاطباء). خدا. اﷲ: رضا ده بفرمان حق بنده وار که چون او نبینی خداوندگار. سعدی (بوستان). ز محرمان سراپردۀ وصال شوم ز بندگان خداوندگار خود باشم. حافظ. ، والی. (زمخشری). هر شخص بزرگوار. بیگ. رئیس. سرور، مولا. (ناظم الاطباء). خواجه. آقا: کار خداوندگار خود نکند بلکه همی کار پیشکار کند. ناصرخسرو. امیر اسماعیل گفت:این نکنم چکنم و بنده را با خداوندگار خویش جز این معامله نشاید کردن. (تاریخ بخارای نرشخی). کاری کنم که باز خداوند دل شوم دارم بنظم مدح خداوندگار دل. سوزنی. بزرگترین حسرتی روز قیامت آن بود که یکی بندۀ صالح را به بهشت برند و خداوندگار فاسقش را به دوزخ. (گلستان سعدی). سعدی اگر داغ عشق در تو مؤثر شود فخر بود بنده را داغ خداوندگار. سعدی (طیبات). سعدی رضای دوست طلب کن نه حظ خویش عبد آن کند که رای خداوندگار اوست. سعدی (بدایع). خداوندگاری که عبدی خرید بدارد فکیف آنکه عبد آفرید. سعدی (بوستان). ترا نیست آن تکیه بر کردگار. که مملوک را بر خداوندگار. سعدی (بوستان). شکرانه را که چشم تو روی بتان ندید ما را بعفو و لطف خداوندگار بخش. حافظ. ، صاحب. (حبیش تفلیسی) (ناظم الاطباء). مالک: زیانی که آمد بر آن کشتمند شمارش بیاید گرفتن که چند ز خسرو زیان باز باید ستد اگرچه زیانست صد بار صد درمهای گنجی بر آن کشت زار بریزند پیش خداوندگار. فردوسی. ، موجد. مخترع. درست کننده هر چیزی، پادشاه. (ناظم الاطباء). سلطان: اسحاق بن احمد برسید و از اسب فرونیامد. امیر اسماعیل گفت: یا فلان ! خداوندگار خویش را فرونایی و دشنامش داد. (تاریخ بخارای نرشخی)
خاوندشاه یکی از اعاظم دانشمندان و صوفیان است و خواندمیر در شرح حال او آرد: ’نسب او بچهار واسطه به خاوند سید اجل بخاری’ که در سلک اعاظم سادات ماوراءالنهر انتظام داشت، اتصال می یابدو سلسله آباء و اجداد سید اجل به یزید بن امام زین العابدین منتهی می گردد و پدر عالی گهر خاوندشاه کمال الدین محمود نام داشت و چون سید محمود بریاض رضوان انتقال نمود سید خاوندشاه در صغر سن بود. بواسطۀ نوائب روزگار از وطن مألوف سفر کرده در قبه الاسلام بلخ روی بتحصیل علوم و اکتساب فنون محسوس و مفهوم آورد و به اندک زمانی در سلک اعاظم دانشمندان زمان انتظام یافته بسلوک راه آخرت مشغول گشت، و از بلخ سفر فرموده خود را بصحبت مشایخ عظام هرات رسانید، و شیخ بهاءالدین عمر نسبت به آن حضرت محبت بی نهایت داشت چنانچه درحین مرض وصیت فرمود که امیر خاوند شاه بر من نماز گزارد و هم در آن ایام روزی آن حضرت را مخاطب ساخته گفت سید میخواستم که با هم باشیم اما سلطان احمد خضرویه گریبان شما را گرفته به جانب خود کشید. آن جناب بعد از فوت شیخ بهاءالدین عمر از هرات به بلخ مراجعت فرمود و در سنۀ 1... وفات یافت و در پیش روی سلطان احمد خضرویه مدفون شد و از آن حضرت سه پسر ماند امیر خواند محمد که والد بزرگوار والده مسود اوراق است و سید نظام الدین سلطان احمد که سالها در ملازمت سلطان بدیع الزمان میرزا منصب صدارت داشت و سید نعمت الله که مجذوب متولد شده بود و از وی خوارق عادات ظهور می نمود. (رجال حبیب السیر چ عبدالحسین نوائی ص 141). و رجوع شود به الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 9 جزء اول
خاوندشاه یکی از اعاظم دانشمندان و صوفیان است و خواندمیر در شرح حال او آرد: ’نسب او بچهار واسطه به خاوند سید اجل بخاری’ که در سلک اعاظم سادات ماوراءالنهر انتظام داشت، اتصال می یابدو سلسله آباء و اجداد سید اجل به یزید بن امام زین العابدین منتهی می گردد و پدر عالی گهر خاوندشاه کمال الدین محمود نام داشت و چون سید محمود بریاض رضوان انتقال نمود سید خاوندشاه در صغر سن بود. بواسطۀ نوائب روزگار از وطن مألوف سفر کرده در قبه الاسلام بلخ روی بتحصیل علوم و اکتساب فنون محسوس و مفهوم آورد و به اندک زمانی در سلک اعاظم دانشمندان زمان انتظام یافته بسلوک راه آخرت مشغول گشت، و از بلخ سفر فرموده خود را بصحبت مشایخ عظام هرات رسانید، و شیخ بهاءالدین عمر نسبت به آن حضرت محبت بی نهایت داشت چنانچه درحین مرض وصیت فرمود که امیر خاوند شاه بر من نماز گزارد و هم در آن ایام روزی آن حضرت را مخاطب ساخته گفت سید میخواستم که با هم باشیم اما سلطان احمد خضرویه گریبان شما را گرفته به جانب خود کشید. آن جناب بعد از فوت شیخ بهاءالدین عمر از هرات به بلخ مراجعت فرمود و در سنۀ 1... وفات یافت و در پیش روی سلطان احمد خضرویه مدفون شد و از آن حضرت سه پسر ماند امیر خواند محمد که والد بزرگوار والده مسود اوراق است و سید نظام الدین سلطان احمد که سالها در ملازمت سلطان بدیع الزمان میرزا منصب صدارت داشت و سید نعمت الله که مجذوب متولد شده بود و از وی خوارق عادات ظهور می نمود. (رجال حبیب السیر چ عبدالحسین نوائی ص 141). و رجوع شود به الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 9 جزء اول
لقب مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر معروف به مولوی است: خداوندگار فرمود در تفسیر این که من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که تو اول سر، مسلمانی شدی که خود را فدای کنم. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 4). یکی گفت که اینجا چیزی فراموش کرده ام خداوندگار فرمود که در عالم یک چیزیست که آن فراموش کردنی نیست اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آنرا فراموش نکنی. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 14). پسر اتابک آمد. خداوندگار فرمود که پدر تو دائماًبحق مشغول است و اعتقادش غالبست و در سخنش پیداست. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 28). گفتیم آرزو شد او را که شما را ببیند و می گفت که می خواهم که خداوندگار را بدیدمی. خداوندگار فرمود که خداوندگار را بدین ساعت نبیند. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 35). و رجوع شود به کتاب فیه مافیه چ فروزانفر ص 37، 42، 240، 264 و 295
لقب مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر معروف به مولوی است: خداوندگار فرمود در تفسیر این که من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که تو اول سر، مسلمانی شدی که خود را فدای کنم. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 4). یکی گفت که اینجا چیزی فراموش کرده ام خداوندگار فرمود که در عالم یک چیزیست که آن فراموش کردنی نیست اگر جمله چیزها را فراموش کنی و آنرا فراموش نکنی. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 14). پسر اتابک آمد. خداوندگار فرمود که پدر تو دائماًبحق مشغول است و اعتقادش غالبست و در سخنش پیداست. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 28). گفتیم آرزو شد او را که شما را ببیند و می گفت که می خواهم که خداوندگار را بدیدمی. خداوندگار فرمود که خداوندگار را بدین ساعت نبیند. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 35). و رجوع شود به کتاب فیه مافیه چ فروزانفر ص 37، 42، 240، 264 و 295
شهرستانی است بزرگ از سرزمین آناطولی و بسبب استعداد طبیعی و نزدیک بودن بپایتخت دولت عثمانی و این که دولت عثمانی نخستین بار در این شهر تشکیل شد، دارای اهمیت بسزا می باشد. وجه تسمیۀ آن بواسطۀ نام سومین پادشاه عثمانی خداوندگار غازی سلطان مراد است. این ولایت در شمال باختری شبه جزیره آناطولی و غرب آنکارا و شرق قونیه و ساحل دریای سفید و دریای سیاه و بحر مرمره قرار دارد و مساحت آن در حدود 74792 میلیون گز مربع میباشد. زمینهای خداوندگار از درّه و کوه وبیابان تشکیل شده و از زیباترین نقاط جهان است. بلندترین کوه آن، کوه کشیش است که از سطح دریا 2500 گز ارتفاع دارد و سراسر سال از برف پوشیده شده است. مهمترین رود آن رود سگاریاست که پس از گذشتن از آنکارا و دیگر نقاط و پیوستن به رودهای چندی به دریای سیاه می ریزد. پس از آن، رود بیوک مندرس (مندرس بزرگ) است که با سیراب کردن زمینهای اطراف به دریای سفید داخل میشود. خاک این سرزمین بسیار سبز و خرم و حاصل خیز و دارای آبهای معدنی فراوان می باشد. محصولات عمده آن میوه، مخصوصاً هلو، توت، انگور، حبوبات، ابریشم، خشخاش و پنبه است. آب و هوای خداوندگار بطور کلی معتدل و سالم، ولی در مناطق کوهستانی زمستانها بسیار سرد است. در خلال تاریخ هر بخشی و حکومتی از این سرزمین تحت استیلای دولت قرار گرفته است، چنانکه مدتها دولت ایران و روم در آن فرمانروایی داشته اند و پس از تقسیم روم نیز جزء روم شرقی گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)
شهرستانی است بزرگ از سرزمین آناطولی و بسبب استعداد طبیعی و نزدیک بودن بپایتخت دولت عثمانی و این که دولت عثمانی نخستین بار در این شهر تشکیل شد، دارای اهمیت بسزا می باشد. وجه تسمیۀ آن بواسطۀ نام سومین پادشاه عثمانی خداوندگار غازی سلطان مراد است. این ولایت در شمال باختری شبه جزیره آناطولی و غرب آنکارا و شرق قونیه و ساحل دریای سفید و دریای سیاه و بحر مرمره قرار دارد و مساحت آن در حدود 74792 میلیون گز مربع میباشد. زمینهای خداوندگار از درّه و کوه وبیابان تشکیل شده و از زیباترین نقاط جهان است. بلندترین کوه آن، کوه کشیش است که از سطح دریا 2500 گز ارتفاع دارد و سراسر سال از برف پوشیده شده است. مهمترین رود آن رود سگاریاست که پس از گذشتن از آنکارا و دیگر نقاط و پیوستن به رودهای چندی به دریای سیاه می ریزد. پس از آن، رود بیوک مندرس (مندرس بزرگ) است که با سیراب کردن زمینهای اطراف به دریای سفید داخل میشود. خاک این سرزمین بسیار سبز و خرم و حاصل خیز و دارای آبهای معدنی فراوان می باشد. محصولات عمده آن میوه، مخصوصاً هلو، توت، انگور، حبوبات، ابریشم، خشخاش و پنبه است. آب و هوای خداوندگار بطور کلی معتدل و سالم، ولی در مناطق کوهستانی زمستانها بسیار سرد است. در خلال تاریخ هر بخشی و حکومتی از این سرزمین تحت استیلای دولت قرار گرفته است، چنانکه مدتها دولت ایران و روم در آن فرمانروایی داشته اند و پس از تقسیم روم نیز جزء روم شرقی گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)