جدول جو
جدول جو

معنی خانیشان - جستجوی لغت در جدول جو

خانیشان
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 26500 گزی شمال خاوری ارومیه این ده در جلگه و کنار دریاچه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مالاریایی و سکنه اش 700 تن است، مذهب اهالی شیعه و زبان آنهاترکی است و آب آنجا از نازلوچای و چشمه، و محصول آنجا غلات و توتون و چغندر و حبوبات و کشمش، و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جوراب میبافند، به این ده راه شوسه کشیده اند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه، زن و فرزند، اهل خانه، برای مثال غریب اگرچه وزیر شه جهان باشد / همیشه میل دلش سوی خانمان باشد (ابن یمین - لغت نامه - خانمان)، خانه و اسباب خانه، اسباب زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
سخن دروغ، گفتار بیهوده، خلاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیران
تصویر انیران
در آیین زردشتی فرشتۀ موکل بر نکاح، روز سی ام از هر ماه خورشیدی، برای مثال سفندارمذماه رفته تمام / به روزی که خوانی انیرانش نام ی در این روز زردشت پاکیزه دین / درآمد سوی حد ایران زمین (زراتشت بهرام - لغت نامه - انیران)
غیر ایرانی، غیر ایران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانیوشان
تصویر نانیوشان
ناشنیده، بی خبر، ناگهان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
در حال اندیشیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نیو)
ناشنیده. بی اطلاع. (انجمن آرا) (برهان قاطع) ، در برهان قاطع و چند فرهنگ دیگر به معنی ’ناگهان و بی خبر’ و در انجمن آرا به معنی ’ناگاه و غافل و بی خبر’ آمده است و ظاهراً تصحیف نابیوسان است. رجوع به برهان قاطع چ معین حاشیۀ ص 2110 شود
لغت نامه دهخدا
گردی است سفیدرنگ کمی محلول در آب و از این جهت در موقع تجویز آن باید توأم با مقدار زیادی آب داد، این جسم رادر اسهالهای حاد بخصوص در اسهالهائی که عامل آنها ’سالمنلاکلرسویی و سالمنلاپاراتیفیا’ باشد و برای ضدعفونی روده ها قبل از شروع عملیات جراحی در روی قولون تجویز میکنند علاوه بر عنصردارویی بالا اجسام دیگری از قبیل ’سولفونی لامینوگانیدین’ یا ’سوکسینی سولفاتیازول’ را در مورد عفونت های رودۀ انسان با موفقیت بکار برده اند، (درمان شناسی عطایی چ دانشگاه ج 1 ص 333)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان شراء بالاست که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است و 695 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان حومه است که در شهرستان ملایر واقع است و 2050 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سرقلعه (گرمسیر ولدبیگی) است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چری بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 36هزارگزی جنوب باختری قوچان، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر که 72 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصولاتش غلات و اهالی به کشاورزی و مالداری اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
عالیشأن، خداوند مرتبت اعلی، از القاب پادشاهی، بسیار نجیب، باجلال، بلند مرتبت، (ناظم الاطباء)، عالی مقام و دانشمند بزرگ: مورخان عالیشأن بر این منوال مسطور گردانید، (حبیب السیر ص 123)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 33 هزارگزی جنوب شهسوار، این ده ناحیتی است کوهستانی و سردسیر که 540 تن سکنه دارد، مذهب اهالی شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه این دهکده مالرو است و در زمستانها عده ای از آنها احشام خود را برای تعلیف به حدود خرم آباد می برند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی بحدود رستمدار مازندران، سیدفخرالدین بن سیدقوام الدین مرعشی آنجا را مدتی دارالملک خویش ساخته بوده است، (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 343)
لغت نامه دهخدا
(غُ بَ گَ / گِ)
زیستن بزندگانی بسیار سخت، اخصام العین، آنچه بر آن استوار است کرانه های پلک چشم
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در 66 هزارگزی شمال زرند و هشت هزارگزی خاور راه فرعی راور زرند، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر. دارای 97 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند. این ده از قنات مشروب میشود و محصولاتش غلات و حبوبات میباشد. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه آنجا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است میان ’بغداد’ و ’اربل’ که بتوسط هاشم بن عتبه بن ابی وقاص گشوده شد و در قلمرو عالم اسلامی درآمد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است بولایت گلپایگان که سرچشمۀ آب ’قمرود’ بدانجاست، حمداﷲ مستوفی آرد: ’آب قمرود از کوه خانیسار و لالستان بولایت جربادقان برمیخیزد و بر جربادقان و قم میریزد و هرزه اش بمفازه منتهی میشود طولش سی فرسنگ باشد’، (از نزهت القلوب چ لیدن مقالۀ3 ص 220)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ خاموش، بی صدایان، ساکتها، سکوت کنندگان،
- وادی خاموشان، کنایه از قبرستان و گورستان است:
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است،
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز،
حافظ
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای از سلاطین ترک است که پیش از مغول بر ترکستان شرقی حکم میرانده اند، این طایفه به اسامی: ’خاقانیه’ و ’ایلک خانیه’ و ’خانیان’ و ’آل افراسیاب’ نیز شهرت داشته اند، رجوع به ’آل افراسیاب’ شود:
ز هول رزمگهش خانیان بترکستان
اگر کنند به کوه و بدشت ژرف نگاه،
فرخی،
تا جهان باشد جهان را عبرت است
از حدیث بلخ و جنگ خانیان،
فرخی،
سالار خانیان را با خیل و باخدم
کردی همه نگون و نگون بخت و خاکسار،
منوچهری،
مملکت خانیان همه بستاند
بر در ماچین خلیفتی بنشاند،
منوچهری،
و با خانیان مکاتبت کنیم و از این حالها با ایشان سخن گوییم، (تاریخ بیهقی)،
آنکه چون سوی بخارا برد لشکر درفتاد
خانیان را در سر او خانه فریاد و انین،
لامعی،
پس سوی ماوراءالنهر رفت و سمرقند بستد بحرب و خانه خانیان از تخمۀ افراسیاب و خزینهای ایشان جمله با احمدخان بعراق آورد، (مجمل التواریخ و القصص)،
از خانیان گروهی کز خط شدند بیرون
جنگ آوران یغما جانشان زدند یغما،
امیرمعزی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 54 هزارگزی شمال خاوری اردکان و کنار راه فرعی پل خان به خانی من. این ناحیه در جلگه قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مالاریایی و دارای 812 تن سکنه است که شیعی مذهب و به فارسی لهجۀ لری سخن میگویند. ده خانی من از رود خانه کر مشروب میشود و محصولش غلات و برنج است. شغل اهالی کشاورزی و راهش فرعی و بدانجا یک دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخشیشان
تصویر اخشیشان
درشت پوشی، درشت گویی، سخت زیستی، خشم
فرهنگ لغت هوشیار
گردیست سفید رنگ که جزو یکی از ترکیبات سولفامید هاست و در حقیقت یک ملح سولفاگوانیدین است که در مورد اسهالهای بسیار شدید در پزشکی تجویز میشود و نام شیمیایی اش پاراآمینوفنیل سولفامید و گوانیدین میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونفشان
تصویر خونفشان
آنچه که از آن خون چکد، خونریز سفاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانفشان
تصویر جانفشان
کسی که جان را فدا کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیران
تصویر انیران
خارجی، غیر ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه با اهل خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
آل، قبیله، اهلیت، عترت، خانمان، خانواده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اقوام، منسوبان، اقرباء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
((اَ نِ))
افسانه، گفتار و سخن بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیران
تصویر انیران
غیر ایرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نانیوشان
تصویر نانیوشان
ناگهان، بی خبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اطرافیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاندان
تصویر خاندان
آل
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع دهستان سه هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی