جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نانیوشان

نانیوشان

نانیوشان
ناشنیده. بی اطلاع. (انجمن آرا) (برهان قاطع) ، در برهان قاطع و چند فرهنگ دیگر به معنی ’ناگهان و بی خبر’ و در انجمن آرا به معنی ’ناگاه و غافل و بی خبر’ آمده است و ظاهراً تصحیف نابیوسان است. رجوع به برهان قاطع چ معین حاشیۀ ص 2110 شود
لغت نامه دهخدا

نابیوسان

نابیوسان
ناگاه غفله فجاه: (واگراین عزم بنفاذرسانی... تواندبود که هم از آن نظرگاه اومید. . نابیوسان سربرزند)
نابیوسان
فرهنگ لغت هوشیار

ناپیوسان

ناپیوسان
نابیوسان: (فتنه آنکه جنگهای ناپیوسان و کارهای نااندیشیده حادث گردد)
ناپیوسان
فرهنگ لغت هوشیار

نابیوسان

نابیوسان
ناگاه، ناگهان، برای مِثال برآمد یکی نابیوسان نبرد / که دریا همه خون شد و دشت گرد (اسدی - ۱۷۰)
نابیوسان
فرهنگ فارسی عمید

نابیوسان

نابیوسان
ناگاه. غافل. (برهان قاطع). غفلهً. فجاءه. غیرمنتظر. غیر متوقع. غیرمترقب. غیرمترقبه. غیرمترصد. فُجائی. مفاجا. نااندیشیده. بدون مقدمه: رای زدند و گفتند که نااندیشیده و نابیوسان چنین حالی بیفتاد و این بخود ستدن محال باشد. (تاریخ بیهقی ص 497). و این مرگ نابیوسان هم یکی از اتفاق بد بود که دیگر کس نیارست گفت اورا که از آب گذشتن علاج نیست. (تاریخ بیهقی ص 577).
برآمد یکی نابیوسان نبرد
که دریا همه خون شد و دشت گرد.
(گرشاسب نامه).
و این (یعنی من حیث لایحتسب بودن رزق) وصفی است روزی را بغایت طیب و راحت که نابیوسان باشد مهناتر بود. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و مردن مفاجا بسبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی نابیوسان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نابیوسان مفرّج همّی و مفرّح غمی از در دولت خانه جان من درآمد. (سنائی، مقدمۀ حدیقه). محنتی نابیوسان سر برزند. (مرزبان نامه)، ناامید.بی توقع. (آنندراج) (انجمن آرا). بی طمع و توقع. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

ناریوران

ناریوران
دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل و در 24هزارگزی جنوب بابل، در دشت معتدل هوائی واقع است. هوایش مرطوب و مالاریائی است، 80 تن سکنه دارد. آب آنجا از سجارود و چشمۀپولک و محصولش برنج و غلات و شغل مردمش زراعت است. نصف سکنۀ آنجا تابستان را به ییلاق ورزنه می روند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ص 299)
لغت نامه دهخدا

نانیوشیدن

نانیوشیدن
نشنیدن. مقابل نیوشیدن، نشنودن. نپذیرفتن. قبول ناکردن
لغت نامه دهخدا