جدول جو
جدول جو

معنی خانقلی - جستجوی لغت در جدول جو

خانقلی
(قُ)
دهی است جزء دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. واقع در 27 هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و 7/5 هزارگزی شمال ارابه رو شاهین دژ به تکاب. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل و سالم. دارای 199 تن سکنه که سنی مذهب و کردزبانند. آب آنجا از چشمه سار و محصول غلات و بادام و کرچک است. اهالی با کشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جانعلی
تصویر جانعلی
(پسرانه)
جان (بلند مرتبه) + علی (عربی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهقلی
تصویر شاهقلی
(پسرانه)
غلام شاه، شاه (فارسی) + قلی (ترکی)، نام نقاش معروف ایرانی در زمان صفویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خانقاه
تصویر خانقاه
بنایی برای عبادت، ریاضت، اجتماع، سماع و زندگی درویشان و صوفیان
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لِ)
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج واقع در 9 هزارگزی جنوب باختر روانسر و سه هزارگزی باختر راه فرعی روانسر به سنجابی. این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد و ناحیتی سردسیر است. اهالی آن 100 تن اند و مذهب آنها تسنن و زبانشان کردی است. آب آنجا از چشمه است. اهالی به کشاورزی وگله داری گذران میکنند. محصول این ده غلات دیم و لبنیات است. راه آنجا مالرو و در تابستان به آنجا اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
وی حسین حنفی پیشاوری و شهیر به ’خانملا’ مولوی است. مرگ او در حدود 1210 هجری قمری اتفاق افتاد. او راست: 1- تفسیر اتقان فی علوم القرآن. که در دهلی بسال 1280 هجری قمری چاپ شد. 2- حاشیۀ خانملا. کتابی است بر حاشیۀ میرزاهد بر شرح دوانی در منطق که در قازان بسال 1888 میلادی در 419 صفحه چاپ شده است. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش زرند شهرستان ساوه، واقع در27 هزارگزی خاور زرند و 8 هزارگزی راه عمومی، سکنۀآن 44 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نِ قِ)
نام شهری از نواحی سواد در راه همدان و بغداد است. بین این شهر و قصرشیرین از طریق جبال شش فرسخ و از قصرشیرین تا حلوان نیز شش فرسخ می باشد. بالنتیجه بین این شهر تا حلوان در حدود دوازده فرسخ است. مسعربن مهلهل می گوید: در خانقین چشمۀ نفت عظیم و پرسودی است ونیز در آنجا پل بزرگی میباشد که دارای 24 طاق و هر طاقش بیست ذرع است. جادۀ خراسان به بغداد از این پل میگذرد و عتبه بن الوعل الثعلبی می گوید:
کاءنّک یابن الوعل لم تر غاره
کورد القطا النهی المعیف المکدّرا
علی کل محبوک السراه مفزّع
کمیت الأدیم یستخف ّ الحزوّرا
و یوم بأعلی خانقین شربته
و حلوان حلوان الجبال و تسترا
و ﷲ یوم بالمدینه صالح
علی لذه منه اًذا ما تیسرا.
(از یاقوت حموی در معجم البلدان).
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب آرد: خانقین قصبه ای بوده است و اکنون بقدر دیهی است. آب حلوان بر آنجا گذرد و بیست موضع از توابع آنجاست. (ازنزهه القلوب بخش نخست مقالۀ 3 چ دبیرسیاقی ص 43). ابن رسته گوید: در این شهر رودی است پهناور و روی آن پلی بزرگ از گچ و آجر ساخته اند و چند دهانه دارد. (از سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه فارسی ص 68)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
بنابر قول بشاری نام شهری بوده است به کوفه. (از یاقوت حموی در معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ قُ)
خلیج حسنقلی، در مشرق بحر خزر واقع است و خط سرحد ایران با شوروی از این نقطه در امتداد مجرای رود اترک شروع می شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ قُ)
درجزینی همدانی. درگذشته در کربلا 1311 هجری قمری او راست: الخلل فی الصلاه. (ذریعه ج 7 ص 249)
سومین تن از خانان اوزبک خیوه پس از سلطان حاجی
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دختر خان. (کلمه ای است ترکی مرکب از ’خان’ + ’قزی’ بمعنی دختر)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
بلغت اهل مغرب دوایی است که آن را بفارسی شنکار گویند و بعربی شجرهالدم خوانند و آن نوعی از سرخ مرداست. برگ آن سرخ به سیاهی مایل می باشد با پیه بز کوهی بر خنازیر نهند نافع بود و بعضی گویند لغت رومی است. (برهان قاطع) (ازهفت قلزم) (از آنندراج). حمیرا. خس الحمار. حالوما. تانیست. رجل الحمام. شنجار. شنگار. تالقس. کحلا. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی جزء بخش سراسکند شهرستان تبریز است که در 12هزارگزی باختر سراسکند و 13هزارگزی خطآهن میانه به مراغه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 270 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دیهی است از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد، واقع در 97 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی شمال خاوری رادکان. جلگه ای و آب و هوای آن معتدل است، 104 تن سکنه دارد. ازآب رودخانه مشروب میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
مرکّب از: دای مخفف دایی فارسی به معنی برادر مادر، خال، مربرار + قلی مخفف اقلی ترکی به معنی پسر، پسر دائی. پسر خال. خال زاده. دائی زاده
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ایل نانکلی، از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111). از ایلات اطراف تهران و ساوه و زرند و قزوین است، در شهریار و غار مسکن دارند و چادر نشینند
لغت نامه دهخدا
نام ناحیتی است از آنسوی رودیان به گیلان. (حدود العالم چ سید جلال الدین طهرانی ضمیمۀ گاهنامه)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
دهی است جزء دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران. واقع در 51 هزارگزی جنوب باختری ری و 8 هزارگزی خاور شوسۀ قم. این دهکده در جلگه قرار دارد وآب و هوایش معتدل میباشد. سکنۀ آنجا 529 تن که مذهب آنها شیعه و زبانشان فارسی است، آب آنجا از قنات ورود کرج و محصول آن غلات و صیفی و باغات و چغندرقند میباشد. شغل اهالی زراعت است و آثار قلعه خرابه ای نیز در آنجا است. راه مالرو ولی از طریق حسن آباد کلین میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
شیله ای است بفاصله 28500 گزی در جنوب غرب قریۀ نیک در علاقۀ حکومت درجۀ 4 یکاولنگ مربوط بحکومت کلان دایزنگی ولایت کابل. آب آن به دریای سر جنگل میریزد. جایگاه آن بین خط 66 درجه و 40 دقیقه و 38 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 12500 گزی جنوب مشرق فیض آباد واقع و مربوط به حکومت اعلی بدخشان و متصل به جاده است. این ده بین خط 70 درجه و 41 دقیقه و 43 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ حَلْ لَ)
نام یکی از دهات جزء ساری است. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 122)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر. واقع در 22 هزارگزی شمال خاوری اهر و 11 هزارگزی شوسۀ اهر کلیبر، ناحیه ای است کوهستانی و معتدل دارای 6 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. این دهکده از چشمه سار مشروب میشود، محصولاتش غلات و راهش مالرو است. و قشلاق ایل چلیپانلو بدانجا میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است واقع در 45500 گزی شمال شرق مرکز علاقه داری درجۀ 2 بونیقره (شولگره) مربوط به حکومت درجۀ 3 کشنده در حوزۀ حکومت کلان بلخ ولایت مزارشریف که بین خط 67 درجه و 12 دقیقۀ طول البلد شرقی وخط 36 درجه و 24 دقیقه و 33 ثانیۀ عرض البلد شمالی واقع میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
موضعی است بمدینه و آن محلی بوده که آب صحاری مدینه به آنجا جمع میشده است یعنی آب بطحان و عقیق و قناه. (از معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
علاقه داری درجۀ اول مربوط بحکومت درجۀ اول آقچه و متعلق بحکومت کلان شبرغان و در حوزۀ ولایت مزارشریف واقع است، این علاقه در 11 هزارگزی جنوب قلعۀ قدیمه و شمال غربی آقچه قرار دارد و بین خط 66 درجه و 9 دقیقه و 23 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 52 دقیقه و 16 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. حدود آن شمالاً بعلاقه داری مردیان و جنوباً مربوط به حکومت کلان شبرغان ودر شمال شرق به علاقه داری منگه جک و از جنوب شرق بحکومت آقچه، غرباً بعلاقۀ حکومت اعلی میمنه محدود است وعلاقه داری خانقاه در حوزۀ خود حاوی قراء و قصبات زیاد میباشد و عمده آن از اینقرار است: بیش کپۀ وضی، بیش کپۀ سرخ، قلیچ آباد، کلته شاخ، اوگم فرک، بکاول، ینگی قلعه. علیلی مهاجر. چوب باش، تازه نهر، کفگیر، علیلی وطنی، خان آباد، ایلک رباط، قره بوین علیا، خانقاه، قره بوین وسطی، قره بوین سفلی، سالتق، کومک عمرخان، کومک حکیم، چکش سربندبتی و کومک منصور. ساکنان این منطقه مرکب از ازبک و افغان و عرب و ترکمن و تاجیکند و تعداد آن ها تخمیناً 5000 خانه میشود. پیشینۀ عمومی اهالی این منطقه زراعت و مالداری و بعضاً دکانداری و تجارت است. صنایع دستی اینجا را قالین، گلیم، نهر، الاچه، کرباس لنگی های الاچه یی مخصوص تشکیل میدهد. در بازار آن برخی دکاکن زرگری، مسگری، نجاری، آهنگری و غیره وجود دارد. مردم آنجا بچنین صنایع اهمیت داده در ترقی و رونق آن میکوشند. در دو قریۀ اوگم فرک و قریۀکفگیر بهترین و نفیس ترین قالین ها بافته میشود که ازحیث خوبی رنگ و قشنگی بافت و نقوش خیلی مطبوع بوده در بازارهای آقچه و ولایت مزارشریف در ردیف قالین های درجه اول قرار دارد، قالین های اینجا بیشتر صادر شده و در اثر تشویق نمونه های خوبتری از آن بافته میشود. و هم در این دو قریه خرگاههای خیلی مقبول از چوب بند ساخته شده و داخل و خارج آن را از قالین های اعلی و نمدهای کلفت و بادوام تزیین نموده این خرگاهها را برای بود و باش فامیلی خود بصورت مجموعی در هر حصۀ بیابان و دشتهای وسیع این منطقه استفاده مینمایند، خرگاههای مذکور که اکثر متعلق به رمه دارها و زراعت کاران میباشد در مقابل گرما و سرما مقاومت داشته مانند قشله ها و دهکده های ییلاقی جلب نظر میکند. در قریۀ چکش سربند نمدهای سفید و رنگی خیلی کلفت و بادوام و اعلی ساخته میشود که برای فرش زمستانی مهم و کارآمد است. عربهای اینجا در بافتن شالها و خوانچه های رنگی پشمین مهارت بسزا دارند. اشیاء و اجناس پشمین این ناحیه درآقچه و دیگر علاقه های حکومت کلان شبرغان بفروش میرود وبجای آن رخت و مواد خوراکی وارد میشود. قسمت جنوب وجنوب شرقی این منطقه نسبتاً مرتفع بوده سپس متدرجاًپست میشود. نهری هم در اطراف بنام نهر خانقاه دارد که از شرق به غرب جریان دارد ولی بعضی از زمین های زراعتی که در اطراف نهر و جنوب آن واقع است بعلت بلند بودن سطح آن خشک و لم یزرع مانده از نهر مذکور استفاده نمیکنند. کشت للمی در مواقع سیلاب و بارندگی ها تا اندازه ای صورت میگیرد، نظر بقلت آب در اینجا باغهای مشجر وجود نداشته فقط در قریۀ خانقاه و بیش کپۀ سرخ بعضی باغهای انگور و در برخی قریه ها درخت زردآلو و به و شفتالو و توت پیدا میشود. در غرب علاقۀ این منطقه بسبب نبودن کوه و تماس بریگستان اندخوی هوا در تابستان گرم و خشک و در زمستان سرد است. ضخامت برف بروی سطح اراضی بعضی اوقات به 45 سانتی متر میرسد و اکثر سالها بدون باریدن برف سپری میگردد. محصول مهم زراعتی و فالیزی آن عبارت است از خربوزه، تربوزه، کنجد و ماش که بطور للمی بعمل می آید. خربوزۀ للمی اینجا که در موسم سنبله و میزان میرسد از حیث شیرینی و لطافت شهرت دارد، در سالهایی که بر اثر عدم برف محصولات للمی بعمل نمی آید مردم بمشکلات مالی دچار میشوند و مواضع للمی کاری خود را ترک کرده بدیگر جا نقل مکان مینمایند. گندم، جو، جواری سفید (یکنوع جواری ترکمنی) ، ماش، زغر، لوبیا، نخود، عدس و مشنگ نیز در بعضی جاها زرع و تربیت شده و بقدر کفاف اهالی آنجا بعمل می آید. حیوانات اهلی آن: اسب، اشتر، گاو، گوسفند، خر و سگ است. اسب های اینجا عادی بوده آنقدر قابل وصف نیستند اما یکنوع سگهای بزرگ و قوی که بنام سگهای رمه ای یاد شده برای محافظۀ رمه های گوسفند نگاهداشته میشود که اکثر با گرگ و پلنگ مقابله و جنگ میکنند. برای پیاده و سوارهایی که در گرد و نواحی رمه تردد میکنند خطرناک میباشند. حیوانات اهلی و وحشی آن از قبیل مرغ خانگی و بعضی فیل، مرغ، نیله زاغ، ساج و غچی است. آب ایستاده ای که به کول گدک مشهور است در 11000 گزی این منطقه واقع است و مرغ آبی و ماهی زیادی دارد که بعضی از اهالی بشکار آن میپردازند. در این منطقه کوه وجودندارد اما چندین تپۀ کوچک بنام بانیغور در آنجا مشهور است و بطرف شرق آن چشمۀ علی مغل جاری میباشد اماآب آن فقط قابل شرب نبوده بمصرف آبیاری نیز میرسد. صحراهای وسیع و ریگزارها بسمت جنوب آن واقع است و مشهور آن به اسم قوروغ شاهمزاد، دشت علی مغل، چشمۀ گزدار اوگم سای، قراول تپه و جرقاق یاد میشود. از این جمله فقط دشت علی مغل آبیاری شده دیگر آن بایر و غیرمزروع است. یکباب مکتب ابتدائی در علاقه داری خانقاه تأسیس و اطفال آنجا تحت تعلیم و تربیت قرار گرفته اند. یک مسجد و یک مسجد جامع تاریخی تقریباً در 3 هزارگزی جنوب مشرق علاقه داری واقع و علاقه داری خانقاه تیمناً بهمین اسم نامیده میشود. این مسجد خیلی بزرگ است و دارای چهل باب حجره میباشد که در آن طلاب بصورت خصوصی به اخذ تعالیم دینی اشتغال دارند، بنای این مسجد تاریخی را به سید شاه محمد بلخی مشهور به شیخ آق که در سال 1011 هجری قمری عصر سلطان حسین بایقرا میزیسته نسبت میدهند. مقبرۀ شیخ مذکور هم با قبور جمعی از اولادش درحصۀ شمالی مسجد مذکور واقع شده است. بقراری که میگویند یکعده از سلالۀ شیخ آق موصوف اکنون هم در قریۀخانقاه سکونت دارند و هکذا در قرب و جوار این مسجد آثار مخروبۀ عماراتی که در سابق دهکده های آبادی بوده و بمرور ایام منهدم گردیده نیز بنظر میرسد. در قریۀ خانقاه عده ای از سادات که سلسلۀ نسبشان به شیخ عبدالقادر جیلانی میرسد در نزدیکی مسجد خانقاه آقجه سکونت اختیار نموده اند. نهر خانقاه که بمصرف آبیاری اراضی زراعتی آنجا میرسد از حصۀ شرق یعنی از دریای بلخ منبع گرفته و سپس بقریۀ چکش بند داخل میشود. در قسمت جنوب شرقی آن بمسافت صدمتر بندآب مهمی است که 8 متر ارتفاع و 25 متر طول و 4 متر عرض دارد و در عصر امیر عبدالرحمان خان آباد شده، و قریۀ مذکور به اسم این بند یاد میشود و از علاقه داری تخمیناً 4 هزارگز فاصله دارد. از بندآب مذکور سه نهر بزرگ منشعب میگردد، نهری که بطرف شمال جریان دارد بنام نهر باجگیر و یا نهر مردیان، نهری که بجانب شمال غرب جاری است به اسم نهر یا دریای آقچه و هکذا نهری که بسمت غرب میرودبنام نهر خانقاه موسوم میباشد. با این همه این منطقه کم آب بوده تنها در قریۀ خانقاه آب مورد ضرورت را توسط ارت به اصطلاح آنجا جغرو ناوه های چوبی بمزارع میرسانند. در قریۀ خانقاه با این همه قلت آب پنبه و تنباکو زرع میشود و تنباکوی اینجا خیلی معروف است و به هرجا برای فروش برده میشود. (از قاموس جغرافیای افغانستان ج 2 با حفظ بعضی از اصطلاحات فارسی افغانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نام دهی بوده است میان اسفراین و جرجان. (ازمنتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مرکز بخش صالح آباد است این مرکز بنام ده صالح آباد یا خاصعلی معروف است و اما صالح آباد یکی از بخشهای ده گانه شهرستان ایلام است و حدودش به شرح زیر است. از طرف شمال به بخش چواز و از طرف جنوب به بخش مهران و از طرف خاور به بخش ارکواز و از جانب باختر بکشور عراق. وضع طبیعی این منطقه: این منطقه منطقه ای است کوهستانی و چون از شمال بجنوب نزدیک شود از ارتفاع کوهها و دشت آن کاسته میشود و به همین لحاظ قسمت علیای بخش سردسیر است و قسمت وسط معتدل وقسمت سفلی (جنوب و غرب) گرمسیر میباشد این بخش از 28 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 5500تن و مرکز بخش ده صالح آباد یا خاصعلی و قراء مهم آن به شرح زیر است: هفت چشمه، شاه آباد چاله چشمه کبود... (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ص 152 و 284)
لغت نامه دهخدا
مکان بودن مشایخ و درویشان، جهت عبادت، صومعه، محل اقامت درویشان و صوفیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقلیا
تصویر انقلیا
لاتینی (ک) شنگار از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقلیس
تصویر انقلیس
یونانی تازی گشته مار ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانقاه
تصویر خانقاه
خانه، سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند، خانگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پامنقلی
تصویر پامنقلی
((مَ قَ))
مربوط به پای منقل، ویژگی آن که بیش تر اوقات کنار منقل است. کنایه از آدم تریاکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانقاه
تصویر خانقاه
خانگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
مربوط به خانقاه، منسوب به خانقاه، صوفی، درویش
فرهنگ واژه مترادف متضاد