صاحب سامان، ناظر، ناظری که شغلش تهیۀ میز و سفرۀ بزرگان باشد، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، صاحب ثروت، متمول: اثر بکشور عشق تو خانسامان است، _ (l50k) _ اثر، (از آنندراج)
صاحب سامان، ناظر، ناظری که شغلش تهیۀ میز و سفرۀ بزرگان باشد، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، صاحب ثروت، متمول: اثر بکشور عشق تو خانسامان است، _ (l50k) _ اثر، (از آنندراج)
بی بند و باری. اختلال. خلل. خرابی: و بسیار زهاد و ابدال را به شیراز کشته و فساد و خرابی و نابسامانی کرده. (تاریخ سیستان) ، فسق. فجور، تبه کاری. غی. ستمکاری. ظلم: بربائی از آن بدین دراندازی گرگی بمثل ز نابسامانی. مسعودسعد
بی بند و باری. اختلال. خلل. خرابی: و بسیار زهاد و ابدال را به شیراز کشته و فساد و خرابی و نابسامانی کرده. (تاریخ سیستان) ، فسق. فجور، تبه کاری. غی. ستمکاری. ظلم: بربائی از آن بدین دراندازی گرگی بمثل ز نابسامانی. مسعودسعد