جدول جو
جدول جو

معنی خاموشی - جستجوی لغت در جدول جو

خاموشی
سکوت
تصویری از خاموشی
تصویر خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره
خاموشی
سخن ناگفتن، بی سخنی، عدم تکلم، بی کلام بودن
تصویری از خاموشی
تصویر خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
خاموشی
سکوت، سخن نگفتن، برای مثال دو چیز طیرۀ عقل است دم فروبستن / به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی (سعدی - ۵۳)، از میان رفتن شعله، گرمی، روشنایی یا جریان برق چیزی
تصویری از خاموشی
تصویر خاموشی
فرهنگ فارسی عمید
خاموشی
Extinguishment
تصویری از خاموشی
تصویر خاموشی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خاموشی
уничтожение
دیکشنری فارسی به روسی
خاموشی
Erlöschung
دیکشنری فارسی به آلمانی
خاموشی
гасіння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خاموشی
wygaszenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
خاموشی
熄灭
دیکشنری فارسی به چینی
خاموشی
extinção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خاموشی
estinzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خاموشی
extinción
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خاموشی
extinction
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خاموشی
dooftoestand
دیکشنری فارسی به هلندی
خاموشی
การดับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
خاموشی
pemadaman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خاموشی
إطفاءٌ
دیکشنری فارسی به عربی
خاموشی
अग्निशमन
دیکشنری فارسی به هندی
خاموشی
כיבוי
دیکشنری فارسی به عبری
خاموشی
消火
دیکشنری فارسی به ژاپنی
خاموشی
소멸
دیکشنری فارسی به کره ای
خاموشی
sönme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خاموشی
kuzimwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خاموشی
নিভিয়ে ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
خاموشی
بجھاؤ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاموش
تصویر خاموش
صامت، بی صدا، بی سخن، بی کلام، بی حرف، بی گفتگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامشی
تصویر خامشی
خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خموشی
تصویر خموشی
سکوت بیصدایی، بیزبانیگنگی، آرامی، انطفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاموش
تصویر خاموش
ویژگی چیزی که شعله، گرمی، روشنایی یا جریان برق آن از میان رفته باشد،
ساکت، بی صدا، به طور آرام، ساکت باش
خاموش شدن: قطع شدن جریان برق در وسایل برقی، ساکت شدن، دم فروبستن، فرونشستن و از میان رفتن شعلۀ آتش یا چراغ
خاموش کردن (ساختن، گردانیدن): قطع کردن جریان برق در وسایل برقی، ساکت کردن، از سخن بازداشتن، از آواز یا گفتار بازداشتن، برای مثال کسی سیرت آدمی گوش کرد / که اول سگ نفس خاموش کرد (سعدی۱ - ۱۴۵)، فرونشاندن آتش یا چراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاموش
تصویر خاموش
ساکت، آرام، خامش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاموش
تصویر خاموش
Mute, Muted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
немой , беззвучный
دیکشنری فارسی به روسی
німий , беззвучний
دیکشنری فارسی به اوکراینی