جدول جو
جدول جو

معنی خالیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

خالیٔ
(لِءْ)
شتری که فروخوابد بی علتی یاحرونی کند و نگذارد جا را. یقال: ناقه خالی ٔ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خالی
تصویر خالی
مقابل پر، تهی، جای تهی، خلوت، کنایه از دور، برکنار، کنایه از تنها، کنایه از بدون همراهی چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالیه
تصویر خالیه
گذشته، ماضی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ ءْ)
ناامید. یقال: کید خابی ٔ، ای خائب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِءْ)
خاسی. سگ و خوک رانده و دور داشته شده که نگذارند آنها را تا نزدیک مردم آیند. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، خاسئین. خاسئون: کونوا قرده خاسئین. (قرآن 165/7).
بی نظیر و بدل آن بود که گشتند بقهر
عمرو عنتر بسر تیغش خاسی و حسیر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث خالی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زن بیکار و بی عمل. (ناظم الاطباء) ، گذشته. غابر. ماضی. منه: قرون خالیه، امم خالیه، ایام خالیه. کلواواشربوا هنیئاً بما اسلفتم فی الایام الخالیه. (قرآن 25/69). تا بر سنن ملوک ماضیه همی رود و رعایا را برقرار قرون خالیه همی دارد. (چهار مقالۀ نظامی عروضی). در عهود ماضیه و امم خالیه. (سندبادنامه ص 299)
رجوع به خالیه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام طایفه ای از عشایر کرد که در اطراف جبال مقیمند و از نسل مضربن نزار هستند. (از تاریخ کرد رشید یاسمی ص 111)
لغت نامه دهخدا
ناظر و کسی که متوجه سفره و میز بزرگان باشد، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای آسیای صغیر بوده و بصورت خالی بیّه نیزضبط شده است، در زمان حکومت داریوش هخامنشی این شهریکی از متصرفات دولت ایران بود، (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 692)، اسلحۀ مردم خالیب عبارت بود از سپرهای کوچک که از پوست خام گاو نر ساخته بودند، اینها مسلح بودند بدو چماق دراز که مانند چوبهای لیکیان ها به آهن تیز منتهی میشد، بر سر خودی داشتند از مفرغ باگوشها و شاخهای گاو نر که با جیقه ای از مفرغ ساخته شده بود، ساقهای این مردم از پارچه های سرخ رنگ پوشیده، مردم خالیب جایی داشتند موسوم به آئر که اقامتگاه غیبگوی مارس است، (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 736)، خالیب ها خود بر سر میگذاردند و خنجری بر کمر می بستند و با آن اسیران را میکشتند و پس از کشتن سر او را بریده بعلامت فتح با خود میبردند، عادت آنها چنین بود که هرگاه می دانستند که دشمن آنها را می بیند آواز میخواندند و رقص میکردند و در جنگ نیزه ای بکار مبیردند که پنج ارش طول آن بود، این مردم در جنگ با یونانیها در قلاع خود میماندند و همین که میدیدند یونانیها گذشتند از قلاع بیرون آمده با آنها می جنگیدند و گاهی جاهایی سنگر بسته آذوقه رادر آن محل جمع میکردند، از این جهت یونانیها نتوانستند در این ولایت آذوقه بدست آرند و در نتیجه آذوقه ای که از مردم تااوک گرفته بودند صرف کردند، (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1085)، قاموس الاعلام خالیب را چنین معرفی میکند: نام قوم قدیمی است که درناحیۀ سینوب و آماسیه واقع در پافلاغونیا سکونت داشته اند، آنها به آهنگری و چلیک سازی می پرداختند و یونانیان آنها را چلیک ساز میخوانند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2019)
لغت نامه دهخدا
(لِءْ)
پرکننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مالی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خالیه
تصویر خالیه
زن بی کار و بی عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، تنها، یکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالیه
تصویر خالیه
((لِ یَ))
گذشته، قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، آزاد، رها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، ونگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالی
تصویر خالی
Empty, Blank, Null, Vacant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خالی
تصویر خالی
vide, nul
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آب دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خالی
تصویر خالی
boş, geçersiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خالی
تصویر خالی
빈 , 무효의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خالی
تصویر خالی
空白 , 空の , 無効な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خالی
تصویر خالی
ריק , בטל , ריק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خالی
تصویر خالی
खाली , शून्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خالی
تصویر خالی
kosong, nol
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خالی
تصویر خالی
ว่างเปล่า , ว่าง , ศูนย์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خالی
تصویر خالی
пустой , нулевой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خالی
تصویر خالی
leeg, null
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خالی
تصویر خالی
vacío, nulo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خالی
تصویر خالی
vuoto, nullo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خالی
تصویر خالی
vazio, nulo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خالی
تصویر خالی
空白的 , 空的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خالی
تصویر خالی
pusty, null
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خالی
تصویر خالی
порожній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خالی
تصویر خالی
leer, null
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خالی
تصویر خالی
tupu, bure
دیکشنری فارسی به سواحیلی