- خاطف
- درخشندگی که چشم را خیره کند، رباینده
معنی خاطف - جستجوی لغت در جدول جو
- خاطف ((طِ))
- آن چه که چشم را خیره کند، تیری که به زمین بخورد و سپس به سوی هدف رود
- خاطف
- درخشندگی خیره کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از یکدیگر ربودن
خردشکم باریک شکم
گول، احمق، نا نجیب
کسی که به اراده خود خطا کند و مخطی کسی که اداره صواب کند و بی قصد خطا از او ظاهر گردد
تله داس گونه ای دام
باطل و بیهوده
آنچه در دل گذرد، فکر، اندیشه، ادارک، خیال
کسی که خطبه بخواند
رونده، در آینده، برنده
چشمه ای که آبش فرو رفته است
خرما بان نگهبان خرماستان
ترسان، ترسنده
ترسنده ترسان هراسان (همواره خایف است)، جمع خایفین
دزد، شیطان
جمع خاطف، گرگان، خیره گر ها، درخشان ها، ربا ینده ها، آسیب ها جمع خاطف تیرهایی که بزمین افتد و سپس بسوی هدف رود، درخشهای چشم ربای
بسیار رباینده، شتر تند رو
خطیب، خواستگار، عاقد
خطا کننده، خطاکار، گناهکار
ترسان، ترسناک، بیمناک، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
ضمیر، ذهن، قلب، یاد، اندیشه، نیت، قصد
چادر، برگرداننده، مهربانی کننده نوازشگر
شکر ینه کبیتا آنچه ازمالیات که روان باشد، نوعی حلواشکرینه
خطاکننده، خطاکار
نوعی حلوا، شکرینه
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
ترسو، نام روستایی در خراسان خواف هم آوای خوان نوش ته می شود
جادوگر افسونگر