جدول جو
جدول جو

معنی خاضع - جستجوی لغت در جدول جو

خاضع
فروتن، افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
فرهنگ فارسی عمید
خاضع
(ضِ)
فروتن. (آنندراج). فروتنی و تواضع کننده. (غیاث اللغات). منقاد. (مهذب الاسماء). خاشع. افتاده. ج، خاضعون، خاضعین: اعناقهم لها خاضعین. (قرآن 26 / 4).
گفتم زمانه خاضع او باد سال و ماه
گفتا خدای ناصر او باد جاودان.
فرخی.
همچو گل خاضع و چون مل جبار.
خاقانی.
تو که کلی خاضع امر ولی.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
خاضع
(ضِ)
نام مادر ابومحمدعلی بن المعتضد ملقب به المکتفی است بنا بر قولی: و امه جیجک و قیل خاضع. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 406)
لغت نامه دهخدا
خاضع
فروتن، تواضع کننده
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
فرهنگ لغت هوشیار
خاضع
((ض))
فروتنی کننده
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
فرهنگ فارسی معین
خاضع
افتاده، خاشع، خاکسار، خاکی، فروتن، متواضع
متضاد: متکبر، مغرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واضع
تصویر واضع
ایجاد کننده، وضع کننده، مدوّن، نویسنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خادع
تصویر خادع
خدعه کننده، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راضع
تصویر راضع
لئیم، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فروتن، عابد
فرهنگ فارسی عمید
(ضِ)
خضاب کننده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
طراوت ناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
فریبنده. (دستور الاخوان) :
خادع دردند درمانهای ژاژ
ره زنند وزرستانان رسم باژ.
مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر 6 ص 522).
، راه که گاه هویدا گردد و گاه مخفی، بعیر خادع، شتر که هر گاه نشیند پی ساق وی از جا رود، خلق خادع، خوی متلون، دینار خادع، یعنی دینار ناقص. (منتهی الارب). دینار کم از یک مثقال. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نام شخصی بوده که در خوارزم بر الب ارسلان خروج نمود و شکست یافت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا از حبیب السیر چ تهران)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
خسیس ترین. خاسعالقوم، خسیس ترین قوم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هجری قمری دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست:
جلوۀ سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم
آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم.
(قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج) (منتهی الارب) (فرهنگ رشیدی) ، فروتن و رکوع کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغه). ترسکار. (مهذب الاسماء). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه. (تعریفات جرجانی). ج، خشّاع و خشّع، خاشعون. خاشعین. ذلیل. عجز و لابه کننده. خاضع. ترسیده کار: فی صلاتهم خاشعون. (قرآن 2/32). خاشعین ﷲ لا یشترون. (قرآن 199/3). و کانوا لنا خاشعین. (قرآن 90/21). لرأیته خاشعاً. (قرآن 21/59).
ناظر قلبیم اگرخاشع بود
گرچه گفت و لفظ ناخاضع بود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
موضعی است بساحل دریای یمن یا جزیره ای است در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). یاقوت گوید: جزیره ای است در دریای یمن (بحراحمر). عبداﷲ و عبیداﷲ پسران مروان بن حمار آخرین خلیفۀ اموی هنگامیکه به نوبه رفته اند از آن سخن بمیان آورده اند، زنان مردم باضع گوش خود را سوراخ میکرده اند بطوریکه گوش بعض از آنان بیش از بیست شکاف داشته است. به زبان مردم حبشه تکلم میکرده اند. از حبشه عاج و تخم شترمرغ و امثال آن باین جایگاه می آورده اند و در برابر آن شانه و امثال آن میخریده اند. یاقوت گوید که این زمان باضع خراب است. ابوالفتح نصرالله بن عبدالله بن قلاقس اسکندری در قصیده ای که درباره بنادر مابین عدن و عیذاب گفته است از آن نام میبرد و گوید:
فنقا مشاتیری فصهر یجی دسا
فخراب باضع، و هی کالعموره.
و رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
دلال شتران. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
شترمرغ نر که ساقهایش سرخ باشد از غلبۀ شهوت جماع یا از خوردن گیاه ربیع و یا ساقهایش سبز یا زرد شده باشد. (منتهی الارب). این کلمه مخصوص مذکر است و به انثی نگویند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، هو احمرار یبدء فی وظیفیه عند بدء احمرار البسر و ینتهی بانتهائه. (منتهی الارب). رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیضع
تصویر خیضع
خواری پسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادع
تصویر خادع
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخضع
تصویر اخضع
پست گردن کج گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راضع
تصویر راضع
زفت، ناکس، گدا، زن پر شیر شیر خوار، بخیل خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالع
تصویر خالع
زنی که با دادن مال طلاق گرفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضل
تصویر خاضل
سر سبز تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضب
تصویر خاضب
خضاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فروتنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاسع
تصویر خاسع
خسیس ترین قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واضع
تصویر واضع
وضع کننده، گذارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانع
تصویر خانع
متهم، بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واضع
تصویر واضع
((ض))
وضع کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راضع
تصویر راضع
((ض))
شیرخوار، بخیل، خسیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خادع
تصویر خادع
((دِ))
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
((ش ِ))
فروتنی کننده
فرهنگ فارسی معین