- خاضع
- فروتن، تواضع کننده
معنی خاضع - جستجوی لغت در جدول جو
- خاضع
- فروتن، افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
- خاضع ((ض))
- فروتنی کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پست گردن کج گردن
زفت، ناکس، گدا، زن پر شیر شیر خوار، بخیل خسیس
زنی که با دادن مال طلاق گرفته باشد
سر سبز تر و تازه
خضاب کننده
فروتنی کننده
خسیس ترین قوم
متهم، بدکار
فریبنده، خدعه کننده
خواری پسند
خدعه کننده، نیرنگ باز
ایجاد کننده، وضع کننده، مدوّن، نویسنده
وضع کننده، گذارنده
فروتن، عابد
لئیم، فرومایه
راضی گردیدن بخواری
همیستکان های فرودین کیاهای تنیک (عناصر جسمانی)
смиренно
смиренно
pokornie
de maneira submissa
in modo umile
de manera sumisa
de manière douce
nederig