جدول جو
جدول جو

معنی خاشع - جستجوی لغت در جدول جو

خاشع
فروتن، عابد
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فرهنگ فارسی عمید
خاشع(شِ)
یکی از شعرای فارسی زبان هند است که اصلش ایرانی ولی در کشمیر زندگی کرده است در تاریخ 1092 هجری قمری دیوانش مرتب شد و این بیت از اوست:
جلوۀ سرو تو دیدیم و زمین گیر شدیم
آن قدر محو تو گشتیم که تصویر شدیم.
(قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
خاشع(شِ)
جای دگرگونه شده و منزلی نمانده در وی و جائی که کسی در آنجارسیدن نتواند. (آنندراج) (منتهی الارب) (فرهنگ رشیدی) ، فروتن و رکوع کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغه). ترسکار. (مهذب الاسماء). المتواضعﷲ بقلبه و جوارحه. (تعریفات جرجانی). ج، خشّاع و خشّع، خاشعون. خاشعین. ذلیل. عجز و لابه کننده. خاضع. ترسیده کار: فی صلاتهم خاشعون. (قرآن 2/32). خاشعین ﷲ لا یشترون. (قرآن 199/3). و کانوا لنا خاشعین. (قرآن 90/21). لرأیته خاشعاً. (قرآن 21/59).
ناظر قلبیم اگرخاشع بود
گرچه گفت و لفظ ناخاضع بود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
خاشع
فروتنی کننده
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فرهنگ لغت هوشیار
خاشع((ش ِ))
فروتنی کننده
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فرهنگ فارسی معین
خاشع
افتاده، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع
متضاد: مغرور، متکبر، خداترس، متقی، پرهیزگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاشعه
تصویر خاشعه
(دخترانه)
مؤنث خاشع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
فروتن، افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاشه
تصویر خاشه
خاشاک، ریزۀ چوب، علف، کاه و مانند آن، خار، خس، علف خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاشک
تصویر خاشک
خاشاک، ریزۀ چوب، علف، کاه و مانند آن، خار، خس، علف خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خادع
تصویر خادع
خدعه کننده، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخاشع
تصویر تخاشع
فروتنی کردن، خود را فروتن وانمود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
فرومایه از مردم. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخفف خاشاک است که خس و خار و امثال آن باشد و بمعنی خرد و مرد و ریز و بیز هم آمده است. (آنندراج) (برهان قاطع). آشغال. خس. خش و خاش
لغت نامه دهخدا
(شِ عَ)
زن خشوع کننده. مؤنث خاشع. ج، خاشعات: ابصارها خاشعه. (قرآن 79 / 9). وجوه یومئذ خاشعه. (قرآن 88 / 2). انک تری الارض خاشعه. (قرآن 41 / 39). و الخاشعین و الخاشعات. (قرآن 33 / 35)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تخشع. (قطر المحیط). فروتنی کردن. (دهار) (ناظم الاطباء). خود را فروتن نمایاندن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهر مشهوری است از شهرهای مکران و در آنجا مسجدی میباشد که گمان برده اند آن مسجد از آن عبدالله بن عمر بوده است. (از معجم البلدان ج 3 ص 388)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
خس و خاشاک و ریزهای چوب و سرگین و امثال آن را گویند که بهم آمیخته باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). خاشاک. (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغه) (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378) :
نه گویا زبان و نه جویا خرد
ز هر خاشه ای خویشتن پرورد.
فردوسی.
گفت بدانکه دنیا و آخرت خاشۀ این راه است. (اسرارالتوحید ص 168).
در این جهان که سرای غم است و تاسه و تاب
چو خاشه بر سر آبیم و تیره از سرآب.
سوزنی.
سپهر پیش وقارت چه خاشه هرزه روی
زبان بنزد تو چون ابر بادپیمائی.
شرف شفروه (از فرهنگ جهانگیری).
در ظل همای رایتت شد
گنجشک هم آشیان باشه
در باغ بجای گل نشسته
در فصل بهار خار و خاشه.
مجد همگر (از فرهنگ ضیاء).
، رشک و حسد. این معنی را صاحب فرهنگ جهانگیری برای آن ذکر کرده است و در فرهنگهای متأخر چون برهان قاطع و آنندراج نیز این معنی آمده است و بیت زیر از ناصرخسرو را شاهد آن آورده اند:
گر چه شان کار همه ساخته از یکدگر است
همگان کینه ور و خاشه بر یکدیگرند.
نویسندۀ آنندراج گوید: صاحب فرهنگ جهانگیری در این کلمه اشتباه کرده است و اصل آن خاسته است نه خاشه و حق هم با صاحب آنندراج است چه اگر خاشه بدین معنی بود باید برای آن شواهد دیگری یافته میشد و حال آنکه شاهدی غیر از این بیت بدست نیامد. بذیل کلمه خاشاک رجوع شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به خاش
لغت نامه دهخدا
ابوسعید گوید: خاشت شهرکی بوده از نواحی بلخ و آن را خوشت نیز می گفتند، ابوصالح الحکم بن المبارک الخاشتی البلخی حافظ منسوب به این ناحیه است، او از مالک و حمادبن زید حدیث روایت کرده و ثقه بوده است، وی در ری بسال 213 هجری قمری فرمان یافت، این نام را سمعانی در انساب ذکر کرده است و شاید همان ابوصالح الحکم المبارک خاستی باشد، (از معجم البلدان ج 3 ص 388)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشع
تصویر ناشع
بلند و برآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادع
تصویر خادع
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانع
تصویر خانع
متهم، بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشر
تصویر خاشر
فرومایه از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشف
تصویر خاشف
رونده، در آینده، برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشک
تصویر خاشک
ریزه چوب و علف و کاره: خاروخس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشه
تصویر خاشه
ریزه چوب و علف ریزه دم مقراض و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
فروتن، تواضع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالع
تصویر خالع
زنی که با دادن مال طلاق گرفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشعا
تصویر خاشعا
فروتنانه نرمی (واژه های فارسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاسع
تصویر خاسع
خسیس ترین قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشه
تصویر خاشه
((ش ِ))
ریزه چوب و علف و کاه، خاشه، خاشاک، خاشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاشک
تصویر خاشک
((شَ))
ریزه چوب و علف و کاه، خاشه، خاشاک، خاشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خادع
تصویر خادع
((دِ))
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
((ض))
فروتنی کننده
فرهنگ فارسی معین