معنی خاشک - فرهنگ فارسی معین
معنی خاشک
- خاشک((شَ))
- ریزه چوب و علف و کاه، خاشه، خاشاک، خاشک
تصویر خاشک
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با خاشک
خاشک
- خاشک
- خاشاک، ریزۀ چوب، علف، کاه و مانندِ آن، خار، خس، علف خشک
فرهنگ فارسی عمید
خاشک
- خاشک
- شهر مشهوری است از شهرهای مکران و در آنجا مسجدی میباشد که گمان برده اند آن مسجد از آن عبدالله بن عمر بوده است. (از معجم البلدان ج 3 ص 388)
لغت نامه دهخدا
خاشک
- خاشک
- مخفف خاشاک است که خس و خار و امثال آن باشد و بمعنی خرد و مرد و ریز و بیز هم آمده است. (آنندراج) (برهان قاطع). آشغال. خس. خش و خاش
لغت نامه دهخدا