جدول جو
جدول جو

معنی تخاشع

تخاشع
فروتنی کردن، خود را فروتن وانمود ساختن
تصویری از تخاشع
تصویر تخاشع
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تخاشع

تخاشع

تخاشع
تخشع. (قطر المحیط). فروتنی کردن. (دهار) (ناظم الاطباء). خود را فروتن نمایاندن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

تخادع

تخادع
یکدیگر را فریفتن، خود را فریب خورده وا نمودن در صورتی که نباشند، جمع تخادعات
تخادع
فرهنگ فارسی معین

تخالع

تخالع
سوگند شکستن میان یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد) ، یله و رها کردن زن و شوی یکدیگر را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد). جدایی کردن زن و شوی از هم بر مالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به خلع شود
لغت نامه دهخدا

تخادع

تخادع
فریبش نمودن. (دهار). خود را فریب خورده وانمود کردن و فریب خورده نبودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، فریفتن بعضی مر بعضی را. (از منتهی الارب) (از آنندراج). تخاتل
لغت نامه دهخدا

تجاشع

تجاشع
با هم تنگی نمودن در آب و تشنه ماندن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا