جدول جو
جدول جو

معنی خارانما - جستجوی لغت در جدول جو

خارانما
مانند خارا
تصویری از خارانما
تصویر خارانما
فرهنگ فارسی عمید
خارانما
(هََ کَ دَ / دِ)
مانند خارا. فرهنگستان این لغت را مقابل لغت فرانسوی گرانی توئید قرار داده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارانا
تصویر دارانا
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
خارپشت، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی، تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارانداز
تصویر خارانداز
خارپشت، خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی، تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاراندن
تصویر خاراندن
کشیدن سر ناخن یا وسیله ای زبر بر روی پوست بدن برای رفع خارش آن
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان آتابای است که در بخش مرکزی شهرستان گنبد قابوس واقع است و 800 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، چهل و دو هزارگزی شمال ورزقان چهل هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر، کوهستانی، گرمسیر مالاریایی، سکنه 560 تن، آب از چشمه، محصول عمده آنجا غلات، انگور، انجیر است، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 204)
لغت نامه دهخدا
جوجه تیغی
لغت نامه دهخدا
خارنده، در حال خاریدن
لغت نامه دهخدا
نام شهری به اسپانیا که دارای چشمه های معدنی است، (الحلل السندسیه، جزء اول ص 332)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نوعی از خارپشت است که خارهای خود را مانند تیر اندازد. به عربی قنفذ گویند. (آنندراج). نوعی خارپشت است. (برهان قاطع). همان چوله است که خار ابلق اندازد و خاردار نیز گویند. (انجمن آرای ناصری). تشی. (رجوع به تشی شود). همان اسقر است که خارهای ابلق دارد و هر که قصد او کند بسوی او آن خارچون تیر اندازد. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ / زِ / زُ دو دَ)
با نوک ناخنها بسودن تن با کمی سختی آنگاه که در آن خارشی بطبع یا از گزیدن پشه و جز آن پدید آید، حک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع بخارانیدن و خاریدن شود
لغت نامه دهخدا
نام ایالتی است در مجارستان که مابین دو نهر دراوه و دانوب واقع گشته است، طولش 88 و عرضش 66 هزارگز میباشد، و مرکزش قصبۀ فنف کیرش (یعنی پنج کلیسا) میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
رودی به امریکای جنوبی میان کشوربرزیل و پاراگوئه که ریودلاپلاتا از پیوستن آن با روداوروگوئه پدید آید، و آن را 4700 هزارگز طول است
از ایالت جنوبی برزیل، دارای 674000 تن سکنه، قصبۀ آن کوری تابا است با 65000 تن سکنه
بلده ای به آرژانتین، مرکز ایالت آنترریو بر ساحل شط پارانا، دارای 36000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارانداز
تصویر خارانداز
نوعی از خارپشت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاراندن
تصویر خاراندن
با ناخن روی پوست بدن کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارا نما
تصویر خارا نما
مانند خارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاراندن
تصویر خاراندن
((دَ))
خارانیدن، با سر ناخن روی پوست بدن (خود یا دیگری) را برای برطرف کردن خارش کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارانو
تصویر خارانو
جوجه تیغی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تارنما
تصویر تارنما
سایت اینترنتی، وب سایت
فرهنگ واژه فارسی سره
خواب نما، خواب نماشدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوش نما، زیبا، خوش ریخت
فرهنگ گویش مازندرانی
خرما، نام درختی است، خرمایی، رنگ خرمایی، نام گاو
فرهنگ گویش مازندرانی