جدول جو
جدول جو

معنی خابیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

خابیٔ
(بِ ءْ)
ناامید. یقال: کید خابی ٔ، ای خائب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خابیه
تصویر خابیه
خم، خمره، سبو
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
خابیه. خم. خنب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
چون جانهاشان برکند، خونشان ز تن بپراکند
آرد بفردا افکند، در خسروانی خابیه.
منوچهری.
و رجوع به بنت الخابیه و رجوع به خابئه و خابه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهری است که از آنجا تا ایلیا پنج روز راه است و هنگامی که عمر بن خطاب بسال شانزدهم هجرت بجانب بیت المقدس میرفت از آنجا گذشت. (حبیب السیر چ 1 تهران جزء 4 از ج 1 ص 161). و رجوع به باب الخابیه شود
لغت نامه دهخدا
(سِءْ)
خاسی. سگ و خوک رانده و دور داشته شده که نگذارند آنها را تا نزدیک مردم آیند. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، خاسئین. خاسئون: کونوا قرده خاسئین. (قرآن 165/7).
بی نظیر و بدل آن بود که گشتند بقهر
عمرو عنتر بسر تیغش خاسی و حسیر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(لِءْ)
شتری که فروخوابد بی علتی یاحرونی کند و نگذارد جا را. یقال: ناقه خالی ٔ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِءْ)
خاکستر. رجوع به ضابی شود
لغت نامه دهخدا
(بِءْ)
رودباری است که از حرّه بدیار بنی ذبیان درآید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
مستورکننده، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
پنهان کرده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (معجم الوسیط). منه: کید خبی ٔ، ای کیدخابی ٔ. (از اقرب الموارد) ، پنهانی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام موضعی است بنزدیک ذی قار و در آنجا بنوبکر بن وائل در واقعۀ ذی قار بزیان عجمان کمین کردند و وجه تسمیۀ آن خببی ٔ از آنست زیرا ’کانهم اختبؤوا فیه’. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خابیه
تصویر خابیه
خم خنب سبو، سبوی بزرگ خم خنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابیه
تصویر خابیه
((یَ یا یِ))
خم، خنب
فرهنگ فارسی معین