جدول جو
جدول جو

معنی حینونه - جستجوی لغت در جدول جو

حینونه
(تَ)
حین. (اقرب الموارد). هنگام رسیدن. (المنجد) : ینقل المجرد الی وزن افعل لمعان منها الحینونهنحو احصدالزرع، ای حان حصاده. (المنجد). نزدیک شدن. وقت رسیدن. حین. (ناظم الاطباء). رجوع به حین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیتونه
تصویر زیتونه
(دخترانه)
یکدانه زیتون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمدونه
تصویر حمدونه
میمون، پستانداری پشمالو و شبیه انسان با دست های بلند که معمولاً روی درختان زندگی می کند، بوزینه، چز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینونت
تصویر بینونت
جدا شدن از کسی، جدایی، مفارقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کینونت
تصویر کینونت
آفرینش، خلقت، پدید آمدن، بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرونه
تصویر شیرونه
شیرینک، جوش های ریزی که بیشتر روی پوست بدن کودکان تولید می شود، زردزخم، شیرینه
فرهنگ فارسی عمید
(حَ نَ)
مؤنث حیشان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حیشان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ / حِ نَ)
وصف است. متبختر و متکبر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن خرامان. (ناظم الاطباء). رجوع به حیک و حیکان شود
لغت نامه دهخدا
(حُ یَ نَ)
متکبر. (منتهی الارب). زن خرامان. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وِ ءَ)
حایل شدن میان دو چیز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). میان دو چیز درآمدن و حایل شدن. (غیاث) (آنندراج) : حیلولۀ زمین میان خورشید و ماه
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
یکی حمنان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمنان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
نام دختری ادیبه و شاعره است از اهالی قصبۀ وادی اش از غرناطۀ اندلس که بحسن و لطافت اشعار و قوت فصاحت و بلاغت شهرت یافت. (قاموس الاعلام). رجوع به حمده شود
نام دختر هارون الرشید است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ)
میمون و آن جانوری است شبیه به انسان و بعربی قرد خوانند. (آنندراج) (منتهی الارب) :
موش وبقر و پلنگ و خرگوش بکار
زین چار که بگذری نهنگ آید و مار
و آنگاه به اسب و گوسفند است شمار
حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخرکار.
؟
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
نام قلعه ای به اندلس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اشهاب فحل، بچۀ سبزخنگ آوردن گشن. (منتهی الارب). بچه های سبزخنگ آوردن فحل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ نو نَ / نِ)
رعد و برق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام جد طاهر بن ابی بکر محدث. (یادداشت مؤلف)
نام پدر امام عبدالباقی نحوی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بگشتن. (ترجمان عادل بن علی). میل کردن از چیزی و بگشتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بگردیدن. (المصادر زوزنی). رجوع به حید شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نو نَ)
نام محلی میان عمان و بحرین و فاصله آن تا بحرین شصت فرسخ است و اصمعی بینونه را در مرزهای یمن از ناحیۀ عمان قرار داده و دیگری بینونه را در سرزمینی بالاتر از عمان متصل به شحر ذکر کرده است. (از معجم البلدان).
- بینونهالدنیا، دهی است در شق بنی سعد. (معجم البلدان) (منتهی الارب).
- بینونهالقصوی، دهی است در شق بنی سعد. (ازمعجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بین. جدا شدن: بان الشی ٔ بیناً و بیوناً و بینونه، از هم جدا شدن. (از منتهی الارب). جدا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بینونه
تصویر بینونه
جدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمدونه
تصویر حمدونه
از نام های تازی، چز کپی میمون بوزینه میمون، جمع حمدونگان
فرهنگ لغت هوشیار
باشش بوش، پیدایش آفرینش بودن: همه مراد های هر دو جهانی چون نردبان پایه است بیک مراد و آن کینونه است فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر، آفرینش کون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینونت
تصویر بینونت
جدایی جدایی مفارقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیتونه
تصویر زیتونه
یک زیت، نام جایی است در شام یک دانه زیتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایقونه
تصویر ایقونه
یونانی تازی گشته نگارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوونی
تصویر حیوونی
شکسته حیوانی در فارسی بیچاره بی دست و پای
فرهنگ لغت هوشیار
مکنونه در فارسی مونث مکنون و راز مونث مکنون، جمع مکنونات یا اسرار مکنونه. رازهای نهانی. یا علوم مکنونه. علوم مخفیه از قبیل سیمیا لیمیا کیمیا و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فینانه
تصویر فینانه
پر شاخه: درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانونه
تصویر کانونه
سریانی تازی گشته گلخن آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینونت
تصویر کینونت
پدید آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث میمون، نامی است از نامهای زنان، (کشتی) فنی است از فنون کشتی: غیربرگشت فغان زین سگک وارونه فیل زور است مبارک بود این میمونه. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
مظنونه در فارسی مونث مظنون: رویزیده گمان برده مونث مظنون، جمع مظنونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمدونه
تصویر حمدونه
((حَ نِ))
بوزینه، میمون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بینونت
تصویر بینونت
((بَ یا بِ نَ))
جدایی، مفارقت
فرهنگ فارسی معین