- حیطه
- گستره
معنی حیطه - جستجوی لغت در جدول جو
- حیطه
- حفظ کردن در پناه گرفتن نگاهبانی کردن، هر جای احاطه شده زمینی فراخ که اطراف آنرا احاطه کرده باشند دیواربست. دیوار بست، دیوار بر آوردن دیوار کشیدن، دز پناه گرفتن، هشیاری، دلسوزی، زن پاک
- حیطه
- زمین، میدان یا مکانی مشخص برای انجام عملی خاص
- حیطه ((طِ))
- احاطه شده، حفظ کردن، در پناه خود درآوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محیطه در فارسی مونث محیط: تریست گردک مونث محیط
ترفند، شیله، فریب
رگوگ، روسری
هشیاری
گندم گندم، جمع حنط
قدرت بر تصرف، توانائی، چاره
سنگین و سد شدن معده از غذای ناگوار، یک دفعه از دفعات خون حیض
جاور (حالت)، اندوه، نیاز
زیستن
نگاهداشتن
زندگانی
میخ و ریسمان - کلیز پوشه پوشش ویژه انگبین چینان
حیات، زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
گندم، نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است
مکر، فریب، کلک، حقّه، نیرنگ، نارو، گول، تنبل، دستان، ترفند، گربه شانی، خدعه، غدر، تزویر، ترب، چاره، قلّاشی، خاتوله، ستاوه، شید، کید، دویل، دغلی، شکیل، اشکیل، احتیال، روغان، دلام، ریو
قدرت و توانایی بر هر گونه تصرف و تدبیر، چاره گری
قدرت و توانایی بر هر گونه تصرف و تدبیر، چاره گری
پوست نی، پوست نیزه، پوست
مار، افعی
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل مار، حیه الحوّا
مؤنث واژۀ حیّ، زنده
مؤنث واژۀ حیّ، زنده