- حیاط
- سرا، میان سرا
معنی حیاط - جستجوی لغت در جدول جو
- حیاط
- محوطه و هر جای که دیوار بست و سرای و خانه و صحن خانه
- حیاط
- صحن خانه، زمین جلو ساختمان که دور آن دیوار باشد
- حیاط ((حَ))
- صحن خانه، زمین برابر ساختمان که دور آن دیوار باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگاهداشتن
حفظ کردن، نگاهداری
حفظ کردن، نگه داری کردن، تعهد کردن، پاسداری، نگه داری
زندگی
جامه دوز، دوزنده
جمع ریطه، رگوها رگوگ ها چادرها که زنان بر خود کشند
دیوار بست، دیوار جدار، جمع حیطان حیاط
کسی که جسد میت را حنوط کند
بوی بد
زیستن
قصد کار کردن
بافتن جامه
خون حیض، خون بی نمازی
کرانجیگری (بیطرفی)
عمر، زیست، زندگانی
شرمساری خجلت. توضیح انحصار نفس است در وقت استشمار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز استحقاق ندمت
دوزنده، جامه دوز
جمع سوط، تازیانه ها، سرود گویی جمع سوط تازیانه ها شلاقها
بوی سوخته پنبه یا پشم
سوط ها، تازیانه ها، جمع واژۀ سوط
زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
کسی که به دوختن لباس برای مردم می پردازد
حیه ها، زنده ها، مارها، افعی ها، جمع واژۀ حیه
حائل ها، رشته ای که میان دو تنگ شتر می بندند، جمع واژۀ حائل
بار دار نگشتن فرزند نیاوردن
جمع غائط، پسته ها پلیدی ها
آهک، گچ، سرگین
((حَ))
فرهنگ فارسی معین
شرمساری، خجلت
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن