تحکک به چیزی، وادوسیدن. و به ’با’ متعدی شود. (تاج المصادر بیهقی). با کسی واکاویدن. (زوزنی). کاویدن. تمرس. (منتهی الارب). کاویدن. (ناظم الاطباء) ، پیش آمدن کسی را به بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعرض به شر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : فلان ٌ یتحکک بک، ای یتحرش بک و یتعرض لشرک. (اقرب الموارد) ، تحکک عقرب به افعی، مثلی است درباره کسی که با قوی تر از خود ستیزه کند. (از اقرب الموارد)
تحکک به چیزی، وادوسیدن. و به ’با’ متعدی شود. (تاج المصادر بیهقی). با کسی واکاویدن. (زوزنی). کاویدن. تمرس. (منتهی الارب). کاویدن. (ناظم الاطباء) ، پیش آمدن کسی را به بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تعرض به شر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) : فلان ٌ یتحکک بک، ای یتحرش بک و یتعرض لشرک. (اقرب الموارد) ، تحکک عقرب به افعی، مثلی است درباره کسی که با قوی تر از خود ستیزه کند. (از اقرب الموارد)
عبارت از دوایی است که خلط زنندۀ گرم را جذب کند و در بحرالجواهر گوید محکک آنچنان داروی زننده ای است که از فرط تندی و گرمی، اخلاط زننده را به مسامات بدن جذب کند ولی به درجه ای که تولید جراحت کند نمی رسد مانند کبیکج. (کشاف اصطلاحات الفنون). پاره ای دواها چون کبیکج که اخلاط تند را به مسام جذب کند ولی نه به حد ریش کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به قانون کتاب دوم چ تهران ص 149 س 24 شود، نیک خارنده. (آنندراج). کسی که بسیار سخت میخارد. (ناظم الاطباء)
عبارت از دوایی است که خلط زنندۀ گرم را جذب کند و در بحرالجواهر گوید محکک آنچنان داروی زننده ای است که از فرط تندی و گرمی، اخلاط زننده را به مسامات بدن جذب کند ولی به درجه ای که تولید جراحت کند نمی رسد مانند کبیکج. (کشاف اصطلاحات الفنون). پاره ای دواها چون کبیکج که اخلاط تند را به مسام جذب کند ولی نه به حد ریش کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به قانون کتاب دوم چ تهران ص 149 س 24 شود، نیک خارنده. (آنندراج). کسی که بسیار سخت میخارد. (ناظم الاطباء)
حک کننده، سوده گر، بسیار تراشنده، نگین سای مهر ساز مهر کن، نگینه ساز، کننده، سترنده، خراشنده، خارنده، سوز خارش دردی یا سوزشی که از خاراندن اندام پدید آید، خارش انگیز بسیار حک کننده، آنکه شکل یا نوشته ای را بر فلز یا نگین انگشتری حک کند نگین سای مهر کن مهر ساز، دردی که بسبب آن از خاریدن اعضا سوزش بهم رسد، دارویی که موجب تحریک و خارش پوست گردد
حک کننده، سوده گر، بسیار تراشنده، نگین سای مهر ساز مهر کن، نگینه ساز، کننده، سترنده، خراشنده، خارنده، سوز خارش دردی یا سوزشی که از خاراندن اندام پدید آید، خارش انگیز بسیار حک کننده، آنکه شکل یا نوشته ای را بر فلز یا نگین انگشتری حک کند نگین سای مهر کن مهر ساز، دردی که بسبب آن از خاریدن اعضا سوزش بهم رسد، دارویی که موجب تحریک و خارش پوست گردد