جدول جو
جدول جو

معنی حَثَّ - جستجوی لغت در جدول جو

حَثَّ
فشار آوردن، او اصرار کرد
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پخش کردن، پخش می شود
دیکشنری عربی به فارسی
منحل کردن، راه حلّ، حل کردن، عیب یابی کردن، باز کردن گره ها
دیکشنری عربی به فارسی
خارش داشتن، او خراشید
دیکشنری عربی به فارسی
لبه دادن، او تاب خورد
دیکشنری عربی به فارسی
ایستگاه کردن، او فرود آمد
دیکشنری عربی به فارسی
خش خش کردن، او حسّ کرد، حسّ کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کیف پول داشتن، او برید
دیکشنری عربی به فارسی
محدود کردن، پایان، مرز گذاشتن، تیز کردن، محصور کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ترغیب، اصرار کردن
دیکشنری عربی به فارسی