ابن عبدالعزی. از معاهدین کفار قریش در مخالفت با پیغمبر اسلام. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 139، 174 و تاریخ گزیده و تاریخ اسلام ص 94 و امتاع ج 1 ص 67، 280، 290، 294، 297، 330، 340، 357، 392، 405، 424 و بیان و تبیین ج 2 ص 258 و العقد الفرید ج 4 ص 115، 243 و منتهی الارب شود
ابن عبدالعزی. از معاهدین کفار قریش در مخالفت با پیغمبر اسلام. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 139، 174 و تاریخ گزیده و تاریخ اسلام ص 94 و امتاع ج 1 ص 67، 280، 290، 294، 297، 330، 340، 357، 392، 405، 424 و بیان و تبیین ج 2 ص 258 و العقد الفرید ج 4 ص 115، 243 و منتهی الارب شود
قصبه ای است بخوزستان، گروهی ازمحدثان بدین قصبه منسوبند. (از منتهی الارب). شهرکی است از اقلیم خوزستان بر دوازده فرسنگی اهواز. (ابن خلکان). روستای بزرگی است در نواحی بصره. (الانساب)
قصبه ای است بخوزستان، گروهی ازمحدثان بدین قصبه منسوبند. (از منتهی الارب). شهرکی است از اقلیم خوزستان بر دوازده فرسنگی اهواز. (ابن خلکان). روستای بزرگی است در نواحی بصره. (الانساب)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
احوذی. به معنی مرد سبک فهم و تیزخاطر و نیک کارگذار که هر کار بر وی آسان گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). السریع فی کل ما اخذ فیه. (اقرب الموارد) ، نرم و سبک راننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
احوذی. به معنی مرد سبک فهم و تیزخاطر و نیک کارگذار که هر کار بر وی آسان گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). السریع فی کل ما اخذ فیه. (اقرب الموارد) ، نرم و سبک راننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آنچه دیگ را باید پختن را. دیگ افزار. دیگ ابزار، تضیقاً، زردک. گرز. کزر اصطفلین. جزر. اسطافولینس. کلمه هویج از حوائج القدر آمده است و با هاء هوز غلط است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خداوند تعالی حمالی را بدر خانه وی فرستاد با یک خروار آرد... با روغن و انگبین و توابل و حویج. (تذکرهالاولیاء عطار). هر حویجی باشدش کردی دگر در میان باغ از سیر و گزر. مولوی. گه چون حویج دیگ بجوشیم و او بفکر کفگیر میزند که چنین است خوی دوست. مولوی. - حویج خانه،: زن بدر دکان بقالی رفت... بقال با وی بسخن درآمد و... زنرا راضی کرد و بحویج خانه برد و با هم جمع شدند. (منتخب سندبادنامه). مشرف حویج خانه و مطبخ و مرغخانه و ایاغیخانه. (تذکره الملوک چ مینورسکی ورق 98 ص 1). - حویج فرنگی، نوعی از حویج برنگ قرمز و اندکی کوچکتراز حویج معمولی. - حویج وحشی، گزر دشتی. زردک صحرائی. جزر بری. اسطافولینس آغریس
آنچه دیگ را باید پختن را. دیگ افزار. دیگ ابزار، تضیقاً، زردک. گرز. کزر اصطفلین. جزر. اسطافولینس. کلمه هویج از حوائج القدر آمده است و با هاء هوز غلط است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خداوند تعالی حمالی را بدر خانه وی فرستاد با یک خروار آرد... با روغن و انگبین و توابل و حویج. (تذکرهالاولیاء عطار). هر حویجی باشدش کردی دگر در میان باغ از سیر و گزر. مولوی. گه چون حویج دیگ بجوشیم و او بفکر کفگیر میزند که چنین است خوی دوست. مولوی. - حویج خانه،: زن بدر دکان بقالی رفت... بقال با وی بسخن درآمد و... زنرا راضی کرد و بحویج خانه برد و با هم جمع شدند. (منتخب سندبادنامه). مشرف حویج خانه و مطبخ و مرغخانه و ایاغیخانه. (تذکره الملوک چ مینورسکی ورق 98 ص 1). - حویج فرنگی، نوعی از حویج برنگ قرمز و اندکی کوچکتراز حویج معمولی. - حویج وحشی، گزر دشتی. زردک صحرائی. جزر بری. اسطافولینس آغریس
سلسلۀ کنعان بن حام بن نوح بودند و در وقتی که یعقوب از الجزیره مراجعت مینمودند، این طایفه در کنعان سکونت داشتند و پسر یکی از بزرگان ایشان که حمور نام داشت، دینه دختریعقوب را ملوث و بی عصمت ساخت. (قاموس کتاب مقدس)
سلسلۀ کنعان بن حام بن نوح بودند و در وقتی که یعقوب از الجزیره مراجعت مینمودند، این طایفه در کنعان سکونت داشتند و پسر یکی از بزرگان ایشان که حمور نام داشت، دینه دختریعقوب را ملوث و بی عصمت ساخت. (قاموس کتاب مقدس)
دهی است جزو دهستان گرگانرود شمالی بخش مرکزی شهرستان طوالش. ناحیه ای است واقع در جلگه، مرطوب و مالاریائی. دارای 1251 تن سکنه. از رود خانه حویق مشروب میشود. محصولاتش برنج، لبنیات، عسل، گیلاس و سیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. در حدود 80باب دکان دارد. ادارۀ شیلات، گمرک و مرکز دستۀ ژاندارمری در آنجاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزو دهستان گرگانرود شمالی بخش مرکزی شهرستان طوالش. ناحیه ای است واقع در جلگه، مرطوب و مالاریائی. دارای 1251 تن سکنه. از رود خانه حویق مشروب میشود. محصولاتش برنج، لبنیات، عسل، گیلاس و سیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. در حدود 80باب دکان دارد. ادارۀ شیلات، گمرک و مرکز دستۀ ژاندارمری در آنجاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. ناحیه ای است تپه ماهور و سردسیری و مالاریایی. از چشمه ها مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ باریک وند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. ناحیه ای است تپه ماهور و سردسیری و مالاریایی. از چشمه ها مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ باریک وند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)