معنی تحوی - لغت نامه دهخدا
معنی تحوی
- تحوی
(اِ) - حلقه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقباض و استدارۀ چیزی. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تحوی مار، جمع شدن و چنبره زدن و حلقه زدن آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گردآمدن و فراهم آمدن. (تاج المصادر بیهقی). گرد شدن. (زوزنی). گردگی هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، تحوی چیزی، گرفتن آن. لازم و متعدی است. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا