جدول جو
جدول جو

معنی حومله - جستجوی لغت در جدول جو

حومله
(تَ ضَ ضُ)
حمل کردن آب را. اصل آن حمل بود و او بر آن افزوده شد تا برباعی ملحق شود. (اقرب الموارد). بداشتن آب را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حامله
تصویر حامله
باردار، آبستن، حامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرمله
تصویر حرمله
آمیختگی دو یا چند رنگ در یاقوت که باعث کاهش قیمت آن می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حواله
تصویر حواله
آنچه به کسی واگذار می شود یا به عهدۀ کسی محول می گردد، پول یا جنسی که به موجب نوشته ای به کسی واگذار می شود تا از فرد دیگری بگیرد، برات
حواله دادن: پرداخت پول یا جنسی را به عهدۀ کسی گذاشتن، نوشته به دست کسی دادن که برود پولی یا جنسی را از دیگری بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حوصله
تصویر حوصله
صبر، تحمل، بردباری، در علم زیست شناسی چینه دان پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حموله
تصویر حموله
حیوان بارکش، چهارپایی برای حمل بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حوقله
تصویر حوقله
گفتن «لا حول و لا قوه الا بالله»
فرهنگ فارسی عمید
سپردن، آنچه بکسی واگذار گردد چیزی که بعهده دیگری محول شود، پول یا جنسی که بموجب نوشته ای بشخصی واگذار شود تا از دیگری دریافت دارد. چک، سپرده، سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سومله
تصویر سومله
پنگانک پنگان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صومله
تصویر صومله
خشک پوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوتله
تصویر حوتله
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
چینه دان مرغ ژاغر، بردباری شکیبایی تحمل. چینه دان کراز نیخشادش ژاغر شکانک، تاب پروا (فرهنگ نایینی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوقله
تصویر حوقله
پیر و ضعیف و عاجز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حموله
تصویر حموله
ستور بار کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمله
تصویر حرمله
توت فرنگی درختی، قضبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامله
تصویر حامله
حمل کننده، آبستن، باردار، بارور، بار گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حودله
تصویر حودله
پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوقله
تصویر حوقله
((حَ قَ لَ یا حُ قَ لِ))
لا حول و لا قوه الا بالله گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حوصله
تصویر حوصله
((حُ صَ لِ))
چینه دان مرغ، صبر و تحمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حواله
تصویر حواله
((حَ لِ یا لَ))
چیزی که به کسی واگذار شود، پول یا کالایی که به موجب نوشته ای به شخص واگذار شود تا برود از دیگری دریافت کند، حوالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرمله
تصویر حرمله
((حَ مَ لِ یا لَ))
توت فرنگی درختی، قضبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حامله
تصویر حامله
((مِ لِ))
مؤنث حامل. آبستن، زن باردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حوصله
تصویر حوصله
دل ورس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حامله
تصویر حامله
آبستن، باردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حواله
تصویر حواله
Remittance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حواله
تصویر حواله
remise
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حواله
تصویر حواله
денежный перевод
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حواله
تصویر حواله
Überweisung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حواله
تصویر حواله
грошовий переказ
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حواله
تصویر حواله
przekaz pieniężny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حواله
تصویر حواله
汇款
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حواله
تصویر حواله
remessa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حواله
تصویر حواله
rimessa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حواله
تصویر حواله
remesa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حواله
تصویر حواله
overmaking
دیکشنری فارسی به هلندی