جدول جو
جدول جو

معنی حولی - جستجوی لغت در جدول جو

حولی
ستور یک ساله
تصویری از حولی
تصویر حولی
فرهنگ فارسی عمید
حولی
(حَ لی ی)
اسب و گوسفند یک ساله. ج، حوالی. (مهذب الاسماء). یک ساله از ستوران ناکفته سم و غیر آن. حولیه مؤنث آن و حولیات جمع آن. (از منتهی الارب). ستوران سم دار و غیر آن که یک سال بر آنها گذشته باشد: چون یکساله گردد (بچۀ اسب) حولی گویند. (تاریخ قم). و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 30 شود
لغت نامه دهخدا
حولی
(حَ لا)
رجل حولی، مرد سخت حیله گر. (منتهی الارب) ، حائل. (اقرب الموارد). ج، حولیات. (از اقرب الموارد). رجوع به حائل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حوری
تصویر حوری
(دخترانه)
حور (عربی) + ی (فارسی)، زن زیبای بهشتی، زن زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گولی
تصویر گولی
(دخترانه)
یک گل (نگارش کردی: گو)
فرهنگ نامهای ایرانی
(حَ لی یَ)
مؤنث حولی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حولی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وَ)
منسوب است به محول که قریه ای است در دوفرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی). منسوب به محول، شهرکی در غرب بغداد
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب است به سحول که قریه ای است در یمن. (الانساب سمعانی). جامه ای است منسوب به سحول و هو موضع به یمن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
حول. کژچشمی. دوبینی. لوچی:
گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی
هم ترا دیده بود و آن دیده دارد احولی.
زوزنی، رواج و رونق دوباره بخشیدن. تقویت کردن: بر آن جمله که در احیاء سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین... سعی نمود تا آن را به لواحق خویش بیاراست. (کلیله و دمنه) ، یافتن زمین را فراخ نعمت و بسیارنبات: احیینا الأرض، یافتیم زمین را فراخ نعمت بسیارنبات، در فراخی نعمت شدن. زیستن در فراخی نعمت: احیت القوم، زیستند مواشی قوم و نیکوحال شدندو گشتند در فراخی عیش و نعمت. احیت الناقه، زیست بچۀ ناقه. (منتهی الارب) ، در باران شدن، شب زنده داری کردن. شب را بیدار گذاشتن. شب زنده داری.
- شبهای احیاء. رجوع به ترکیبات شب شود
لغت نامه دهخدا
شاشی گمیزی پیشابی آنچه که مربوط بپیشاب است آنچه از ادرار بدست آید آلوده بادرار منسوب بادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولی
تصویر دولی
کشوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوالی
تصویر حوالی
گرداگرد، پیرامون، نزدیکیها، دور و بر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چولی
تصویر چولی
آلودا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
تحويليّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
Transformational, Transformative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformationnel, transformateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
trasformazionale, trasformativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
تبدیلیاتی , تبدیلی لانے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
трансформационный , трансформирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformational, transformativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
трансформаційний , трансформуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacyjny, transformujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
变革性的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
রূপান্তরমূলক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacional, transformador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
ya mabadiliko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
dönüşümsel, dönüşüm sağlayıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
변혁적인 , 변화시키는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
変革的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
טרנספורמטיבי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacional, transformador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformasional
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
เชิงเปลี่ยนแปลง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformationeel, transformerend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
रूपांतरकारी
دیکشنری فارسی به هندی