- حوشی
- شب بیم زای، سخن شگفت، مردمگریز
معنی حوشی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیرامون، کناره ها
بیابانی، دد، ددمنش، درنده
ناکس فرومایه درویش
فرو مایه فرومایه دون: منجم حشوی (منجم بازاری و بی علم)
روباه، شگال، گوساله، خرگوش، سر دست از استخوان ها
مردم گریز، درست اندیش نیکرای، کوشا، سیاه
یکی از یکی از زنان بهشتی یکتن از حورالعین، جمع حوریان. ساخته فارسیان پریرو پردیس
کرانه و اهل و جز آن
شادی، فرح، سرور، نشاط
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
پارچه ای که از آن عمامه و شال کمر میساختند
حاشیه، لبه و کنارۀ چیزی، توضیح یا شرحی بر یک کتاب یا هنوع مطلب نوشتنی، نقش و نگار و زینتی که به صورت نوار بر کناره و لبۀ چیزی دوخته می شود، موضوع غیر اصلی و فرعی
از مردم حبشه، کنایه از سیاه پوست، پسوند متصل به واژه به معنای کنایه از سیاه رنگ مثلاً حبشی چهره، حبشی زلف
کسی که در گفتارش حشو بسیار باشد
پارچه ای که از آن شال سر و کمر می ساخته اند، برای مثال تا چند کنی پوش ز پوشی کسان / از جامۀ عاریت نشاید برخورد (نظام قاری - لغتنامه - پوشی)
ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد
خوش بودن، خوبی، شادی، شادمانی، مقابل ناخوشی، سلامتی
نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند، نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد
ترکی مغولی آزوغه توشه علوفه و آزوقه و سیورسات: سلطان ارز روم قضای حقی را که او وقت محاصره اخلاط بمدد علوفه و کوشی نشانده بانواع مبرات و کرامات مخصوص شد
آلت تلفن که برای شنیدن حرف آنرا به گوش می گذارند
جانور بیابانی، خلاف اهلی
مهمانی که در آن هر کس خوراک خود را با خود بیاورد
عصبانی، کسی که زود خشمگین می شود
زن بهشتی
نیکی، خوبی، شادمانی
گیرنده تلفن که به وسیله آن صدای طرف مکالمه شنیده می شود، وسیله ای برای پوشاندن گوش برای سرما و گرما، اسبابی برای گوش دادن به صداهای درون بدن جاندار مثل قلب و ریه، سمعک، نوعی بیماری در سرانگشتان که باعث عفونت آن می شود
ستور یک ساله
قسمتی از دستگاه تلفن یا اف اف شامل یک دسته و دو بخش سوراخ دار، در پزشکی وسیله ای که از یک قطعۀ شیپورمانند و چند لوله تشکیل شده که به وسیلۀ قطعه ای که در گوش قرار می گیرد صدای قلب و شش ها شنیده می شود، وسیله ای معمولاً پلاستیکی که در گوش قرار می دهند تا هنگام شنا آب وارد گوش نشود
Barbaric, Brutal, Ferocious, Savage, Uncivilized, Untamed, Vicious, Wild
bárbaro, brutal, feroz, selvagem, incivilizado, vicioso
bárbaro, brutal, feroz, salvaje, incivilizado, vicioso