دایره ها، شکل مسطح گردی که همه های نقاط آن از مرکز به یک فاصله باشند، خطوط گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، پرهون ها، چنبرها، حلقه ها، باتره ها، تبوراک ها، دف ها، محدوده ها، جمع واژۀ دایره
دایره ها، شکل مسطح گردی که همه های نقاط آن از مرکز به یک فاصله باشند، خطوط گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، پرهون ها، چنبرها، حلقه ها، باتره ها، تبوراک ها، دف ها، محدوده ها، جمعِ واژۀ دایره
توابل. دیگ افزارها، جمع واژۀ حاجه و این خلاف قیاس است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ حاجه. مأخوذ از تازی، کارهای لازم و حاجت ها. (ناظم الاطباء). رجوع به حوائج شود
توابل. دیگ افزارها، جَمعِ واژۀ حاجه و این خلاف قیاس است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ حاجه. مأخوذ از تازی، کارهای لازم و حاجت ها. (ناظم الاطباء). رجوع به حوائج شود
جمع واژۀ حافر. سم های ستوران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سم های اسبان و این جمع حافر است که بمعنی سم اسب و خر باشد. (غیاث از کشف و منتخب). رجوع به حافر و حافره شود. - ذوات الحوافر، سم داران چون اسب و خر
جَمعِ واژۀ حافر. سم های ستوران. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سم های اسبان و این جمع حافر است که بمعنی سم اسب و خر باشد. (غیاث از کشف و منتخب). رجوع به حافر و حافره شود. - ذوات الحوافر، سم داران چون اسب و خر
حواری ّ. یار برگزیده و عنوان هر یک از یاران عیسی: چندان دروغ و بهتان گفتند که آن یهودان بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری. منوچهری. سرمۀ عیسی که خاک چشم حواری است گر جهت خر نسودمی چه غمستی. خاقانی. فاقه پروردان چو پاکان حواری روزه دار کعبه همچون خوان عیسی عید ایشان آمده. خاقانی. فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک عیسیت دوست به که حواریت آشنا. خاقانی. نه حواری صفت است آنکه از او اسقفان خوشدل و عیسی دژم است. خاقانی. و رجوع به حواریون شود
حَواری ّ. یار برگزیده و عنوان هر یک از یاران عیسی: چندان دروغ و بهتان گفتند که آن یهودان بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری. منوچهری. سرمۀ عیسی که خاک چشم حواری است گر جهت خر نسودمی چه غمستی. خاقانی. فاقه پروردان چو پاکان حواری روزه دار کعبه همچون خوان عیسی عید ایشان آمده. خاقانی. فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک عیسیت دوست به که حواریت آشنا. خاقانی. نه حواری صفت است آنکه از او اسقفان خوشدل و عیسی دژم است. خاقانی. و رجوع به حواریون شود