سرودن اشعاری که از حیث لفظ و معنی مانند هم باشد به وسیلۀ دو شاعر بی خبر از یکدیگر، به طوری که گمان برود یکی از آن دو تن این شعر را از دیگری نقل کرده است، موارده، پیاپی وارد شدن در یک وقت وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
سرودن اشعاری که از حیث لفظ و معنی مانند هم باشد به وسیلۀ دو شاعر بی خبر از یکدیگر، به طوری که گمان برود یکی از آن دو تن این شعر را از دیگری نقل کرده است، موارده، پیاپی وارد شدن در یک وقت وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
حواری ّ. یار برگزیده و عنوان هر یک از یاران عیسی: چندان دروغ و بهتان گفتند که آن یهودان بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری. منوچهری. سرمۀ عیسی که خاک چشم حواری است گر جهت خر نسودمی چه غمستی. خاقانی. فاقه پروردان چو پاکان حواری روزه دار کعبه همچون خوان عیسی عید ایشان آمده. خاقانی. فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک عیسیت دوست به که حواریت آشنا. خاقانی. نه حواری صفت است آنکه از او اسقفان خوشدل و عیسی دژم است. خاقانی. و رجوع به حواریون شود
حَواری ّ. یار برگزیده و عنوان هر یک از یاران عیسی: چندان دروغ و بهتان گفتند که آن یهودان بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری. منوچهری. سرمۀ عیسی که خاک چشم حواری است گر جهت خر نسودمی چه غمستی. خاقانی. فاقه پروردان چو پاکان حواری روزه دار کعبه همچون خوان عیسی عید ایشان آمده. خاقانی. فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک عیسیت دوست به که حواریت آشنا. خاقانی. نه حواری صفت است آنکه از او اسقفان خوشدل و عیسی دژم است. خاقانی. و رجوع به حواریون شود
ترشی باشد که در برابر شیرینی است. (برهان). ترشی و حموضت و تیزی. (ناظم الاطباء) : باب چهارم از بخش نخستین از جزو دوم از گفتار سیوم از کتاب سیوم اندر شناختن منفعت و مضرت بوارد کامه ها و آچالها (آچارها) و آنچه بدین ماند و دفعمضرت آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چون از انشاد این قصیده فراغ حاصل آمد مائده نهادند مزین به اصناف مطعوم و بوارد به وی راه گشاده. (تاریخ بیهق ص 161).
ترشی باشد که در برابر شیرینی است. (برهان). ترشی و حموضت و تیزی. (ناظم الاطباء) : باب چهارم از بخش نخستین از جزو دوم از گفتار سیوم از کتاب سیوم اندر شناختن منفعت و مضرت بوارد کامه ها و آچالها (آچارها) و آنچه بدین ماند و دفعمضرت آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چون از انشاد این قصیده فراغ حاصل آمد مائده نهادند مزین به اصناف مطعوم و بوارد به وی راه گشاده. (تاریخ بیهق ص 161).
جمع واژۀ بارد و بارده. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، آنکه در جامۀ خواب بول کند، مبتلا به بیماری دیابیطوس. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
جَمعِ واژۀ بارد و بارده. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، آنکه در جامۀ خواب بول کند، مبتلا به بیماری دیابیطوس. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
جمع واژۀ شارده. رمندگان و پریشانی ها. در ترجمه مقامات حریری نوشته که شوارد در لغت جمع شارده است بمعنی شیرمادۀ رمنده و گریزنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). - شوارد لغت، لغات غریب و نادر. (از اقرب الموارد). شواذ از لغت. لغتهای خارج از قیاس. (یادداشت مؤلف)
جَمعِ واژۀ شارده. رمندگان و پریشانی ها. در ترجمه مقامات حریری نوشته که شوارد در لغت جمع شارده است بمعنی شیرمادۀ رمنده و گریزنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). - شوارد لغت، لغات غریب و نادر. (از اقرب الموارد). شواذ از لغت. لغتهای خارج از قیاس. (یادداشت مؤلف)
به فارسی اسم حباری است و به قولی سرخاب و نیز بوقلمون را نامند که آن را ابوالبراقش و ابوالبراق نامند. (از فهرست مخزن الادویه). و رجوع به شوات و شوار شود
به فارسی اسم حباری است و به قولی سرخاب و نیز بوقلمون را نامند که آن را ابوالبراقش و ابوالبراق نامند. (از فهرست مخزن الادویه). و رجوع به شوات و شوار شود
با هم به آب درآمدن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) ، حاضر شدن در مکان یکی بعد دیگری. (از اقرب الموارد). با هم به یک جا فرودآمدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، به اصطلاح شعرا، واقع شدن مصراع یا بیت از طبع دو شاعر بی اطلاع یکدیگر. (غیاث اللغات) (آنندراج). گذشتن مضمون یا تعبیری در خاطر شاعری مثل آنچه در ذهن شاعری دیگر گذرد به غیر اخذ و سرقت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
با هم به آب درآمدن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) ، حاضر شدن در مکان یکی بعد دیگری. (از اقرب الموارد). با هم به یک جا فرودآمدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، به اصطلاح شعرا، واقع شدن مصراع یا بیت از طبع دو شاعر بی اطلاع یکدیگر. (غیاث اللغات) (آنندراج). گذشتن مضمون یا تعبیری در خاطر شاعری مثل آنچه در ذهن شاعری دیگر گذرد به غیر اخذ و سرقت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
جمع واژۀ مورد. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). راه ورود به آب. راه آبخور. - موارد مطروقه، آبهای آلوده و ناپاک. (ناظم الاطباء). ، راه و طریقه و موردها و محل ورود و درآمدها. (ناظم الاطباء) : تا تیغهای مسلول از موارد ورید مستسقی شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 197). به نزعات شیاطین موارد آن محبت منغص گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 227). و رجوع به مورد شود. - مصادر و موارد، انجمن ها وجاهایی که مردمان دانا اجتماع میکنند و یکدیگر را ملاقات می نمایند. (ناظم الاطباء). - موارد و مداخل، موارد و مدارج. راه درآمد و دخل و مداخل و مخارج. (ناظم الاطباء). - موارد و مدارج، موارد و مداخل. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مورد. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). راه ورود به آب. راه آبخور. - موارد مطروقه، آبهای آلوده و ناپاک. (ناظم الاطباء). ، راه و طریقه و موردها و محل ورود و درآمدها. (ناظم الاطباء) : تا تیغهای مسلول از موارد ورید مستسقی شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 197). به نزعات شیاطین موارد آن محبت منغص گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 227). و رجوع به مورد شود. - مصادر و موارد، انجمن ها وجاهایی که مردمان دانا اجتماع میکنند و یکدیگر را ملاقات می نمایند. (ناظم الاطباء). - موارد و مداخل، موارد و مدارج. راه درآمد و دخل و مداخل و مخارج. (ناظم الاطباء). - موارد و مدارج، موارد و مداخل. (ناظم الاطباء)
دهی از بخش یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری است. کوهستانی جنگلی و معتدل مرطوب و دارای 420 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود نکا و محصول آنجا غلات، شاهدانه، عسل و شغل اهالی زراعت و صنایعدستی زنان شال و کرباس بافی است، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از بخش یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری است. کوهستانی جنگلی و معتدل مرطوب و دارای 420 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود نکا و محصول آنجا غلات، شاهدانه، عسل و شغل اهالی زراعت و صنایعدستی زنان شال و کرباس بافی است، راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)