جدول جو
جدول جو

معنی حنیق - جستجوی لغت در جدول جو

حنیق(حَ)
حنق. بخشم آمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدیدالغیظ. (اقرب الموارد). خشمگین. خشمگن
لغت نامه دهخدا
حنیق
خشمگین
تصویری از حنیق
تصویر حنیق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنین
تصویر حنین
(پسرانه)
اشتیاق، ناله، زاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
(پسرانه)
درست و پاک، راستین، خداپرست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انیق
تصویر انیق
زیبا و پسندیده، شگفت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حریق
تصویر حریق
آتش سوزی، آتش گرفتن دکان، خانه یا جای دیگر به صورت ناخواسته، حریق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنین
تصویر حنین
بانگ کردن از شادی یا غم، مهر و شفقت و اشتیاق، ناله، زاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
نباتی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
نام مرد احمقی است که ضرب المثل است در حمق و بی عقلی. گویند: عرف حمیق جمله، اگرچه احمق بود ولی این قدر بود که شناخت شتر خود را. و روایت شده است: عرف حمیقاً جمله، شتر او، او را شناخت پس بر او گستاخی کرد. و این ضرب المثلی است که در افراط در مؤانست با مردم گفته میشود یا معنی آن اینست که قدر او را شناخت یا گفته میشود در مورد کسی که شخص را حقیر و ضعیف پندارد ودر آزار و شکنجۀ وی حریص گردد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
تصغیر احمق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سزاوار. (دهار). جدیر. قمین. حری. لایق. درخور. ازدر، درست، واجب، ثابت: حق حقیق، حریص. ج، احقاء. حقایق. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سترده. (از منتهی الارب) (آنندراج).
- لحیه حلیق، ریش سترده. و نگویندلحیه حلیقه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان کراب است که در بخش خوسف شهرستان سبزوار واقع است و 376 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ نی یَ)
کمان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). کمانی که به تیر انداختن آواز کند. (غیاث از منتخب) (آنندراج) (اقرب الموارد). ج، حنی، حنایا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از غلاف برآمدن و منتشر شدن خارهای خوشۀ زراعت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حناق
تصویر حناق
جمع حنق، خشم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیق
تصویر سنیق
خانه گچکاری شده، گچه ستاره ای است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنیق
تصویر دنیق
گول آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنیق
تصویر زنیق
با پشتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیق
تصویر حزیق
گروه چپیره (جماعت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریق
تصویر حریق
آتش سوز، سوزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیق
تصویر انیق
پسندیده، تعجب آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنیق
تصویر فنیق
گشن نژاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنیق
تصویر عنیق
دست به گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیق
تصویر حقیق
سزاوار، لایق، درخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیق
تصویر حلیق
ریش سترده ریش تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنین
تصویر حنین
ناله و زاری، بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
مستقیم، ثابت و پایدار در دین
فرهنگ لغت هوشیار
پسر خوانده، کبتنگبین چوبی که بر سر آن موم انگبین دار گذارند و در کندو نهند تا کبت (زنبور عسل) بچگان را انگبین خوراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیق
تصویر انیق
خوش آیند، شگفت آور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حریق
تصویر حریق
((حَ))
سوزش، زبانه آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنین
تصویر حنین
((حَ))
بانگ کردن از شادی یا اندوه، مهر، اشتیاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
((حَ نِ))
راست، مستقیم، معتقد به اسلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقیق
تصویر حقیق
((حَ))
سزاوار، لایق
فرهنگ فارسی معین