- حنیف (پسرانه)
- درست و پاک، راستین، خداپرست
معنی حنیف - جستجوی لغت در جدول جو
- حنیف
- مستقیم، ثابت و پایدار در دین
- حنیف
- راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد
- حنیف ((حَ نِ))
- راست، مستقیم، معتقد به اسلام
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هماورد، هم آورد
تیز، تند، زبان گز هم پیشه، همکار، هم حرف هم پیشه، همکار، هم حرف
شندره: کهن جامه
هم سوگند، هم قسم
ناله و زاری، بانگ کردن
خشمگین
نسبی است به بنی حنفیه، (پیروان محمد حنفیه)
مرد خردمند و نیکو رای
جامه بزرکی برکی، بزرک پست، شادی فراوان، شتر پر شیر
اشتر پوش، کناره بوب (فرش بساط)، کناره تشلیخ (سجاده)
درشت و سخت، خشن، سخت گیر
هم عهد، هم پیمان، هم سوگند
ظرف سفالی شبیه گلدان که در گهواره قرار داده می شود تا ادرار در آن جمع شود، برای مثال در چشم دوستان تو گیتی بهشت باد / عالم به دشمنان تو بر تنگ چون کنیف (قطران - ۱۹۳) ،
بی ارزش، پست،برای مثال گردد از رای ناصواب و سخیف / خیره بسیار خوار گرد کنیف (سنائی۱ - ۳۹۳) ،
سپر، سایبانی که از شاخه های درخت برای چهارپایان درست کنند، نهانخانه، مستراح
بی ارزش، پست،
سپر، سایبانی که از شاخه های درخت برای چهارپایان درست کنند، نهانخانه، مستراح
یکی از چهار مذهب اهل سنت که بر قیاس اتکا می کرده اند، هر یک از پیروان دین مذهب
مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ، والا، بلندمرتبه
بانگ کردن از شادی یا غم، مهر و شفقت و اشتیاق، ناله، زاری
درشت، سخت و شدید از گفتار و حرکت، خشن
کم خوراک کم خوار: مرد، کم موی مرد، ابر پر بار، پاسی ازشب
آبریز گاه، دستشویی، پوشش، سپر، پنهان کننده
پاک بزرگ بلند دراز بلند و دراز (چنانکه بر همه چیز از بالا مشرف باشد) : (و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد) (کلیله. مصحح مینوی. 74)
لاغر، تکیده، مرد عاجز، نزار