بومه. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و در بعض نسخ قاموس نومه آمده با نون و این غلط است. جمع واژۀ حنم. (از محیط المحیط). مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء و پاره ای دیگر از لغت نامه ها آنرا نومه گرفته و به خواب ترجمه کرده اند
بومه. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و در بعض نسخ قاموس نومه آمده با نون و این غلط است. جَمعِ واژۀ حَنَم. (از محیط المحیط). مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء و پاره ای دیگر از لغت نامه ها آنرا نومه گرفته و به خواب ترجمه کرده اند
گندم، نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است
گَندُم، نوعی دانۀ کوچک سرشار از نشاسته که غذای اصلی انسان است و از آن آرد و نان تهیه می کنند، بوتۀ این گیاه برگ های بلند و باریک دارد و هر ساقۀ آن دارای سنبله است
آزمایش. (مهذب الاسماء). آزمایش و تجربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، حنک. (مهذب الاسماء) ، چوب یا دوال که میخهای پالان به وی استوار کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، چوبی که زیر زنخ ناقه بسته سر دیگر آن بر گردن بچه بندند تا ناقه بر آن مهربان گردد. (منتهی الارب). ج، حناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آزمایش. (مهذب الاسماء). آزمایش و تجربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، حنک. (مهذب الاسماء) ، چوب یا دوال که میخهای پالان به وی استوار کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، چوبی که زیر زنخ ناقه بسته سر دیگر آن بر گردن بچه بندند تا ناقه بر آن مهربان گردد. (منتهی الارب). ج، حناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
سر پستان و آن دو باشد، گیاه سعدان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گیاهی است دیگر، کنۀ خرد. (منتهی الارب). یکی حلم و آن کنۀ خرد است. (از مهذب الاسماء) ، کنۀ بزرگ. و این لغت از اضداد است. رجوع به حلم شود، کرمی است که در چرم افتد و هرگاه دباغت کنند جاهای خوردۀ آن دریده و کفیده گردد. ج، حلم، خون پدر. (از منتهی الارب)
سر پستان و آن دو باشد، گیاه سعدان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گیاهی است دیگر، کنۀ خرد. (منتهی الارب). یکی حَلَم و آن کنۀ خرد است. (از مهذب الاسماء) ، کنۀ بزرگ. و این لغت از اضداد است. رجوع به حلم شود، کرمی است که در چرم افتد و هرگاه دباغت کنند جاهای خوردۀ آن دریده و کفیده گردد. ج، حَلَم، خون پدر. (از منتهی الارب)
کام لگام که در آن افسار باشد. (منتهی الارب). حلقۀ آهنی که بر دهنۀ لجام اسب کنند. کام. دهانه. حلقۀ لگام. (از مهذب الاسماء). حلقۀ لگام زیرین. احکام، حکمه بر سر اسب کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، پیش روی آدمی، شأن آدمی و امر وی، زنخ گوسفند. پوز. پوزه. پتفوز گوسبند، قدرت و منزلت، سورۀ محکم غیر منسوخ از قرآن
کام لگام که در آن افسار باشد. (منتهی الارب). حلقۀ آهنی که بر دهنۀ لجام اسب کنند. کام. دهانه. حلقۀ لگام. (از مهذب الاسماء). حلقۀ لگام زیرین. احکام، حکمه بر سر اسب کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، پیش روی آدمی، شأن آدمی و امر وی، زنخ گوسفند. پوز. پوزه. پتفوز گوسبند، قدرت و منزلت، سورۀ محکم غیر منسوخ از قرآن
نام یکی از دهستان های حومه شهرستان گلپایگان است. این دهستان در باختر شهرستان گلپایگان واقع شده و حدود آن بشرح زیر است: از شمال بخاک خمین، از جنوب به پشتکوه. از خاور به گلپایگان و از باختر به الیگودرز. ناحیه ای است واقع در جلگه، هوای آن گرمسیری و سالم است. از رودخانه مشروب می شود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. این دهستان از 9 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است. سکنۀ آن در حدود 3500 تن میباشد. قراء مهم آن عبارتند از ابولولان، کوچری و سررباطان. راههای استفادۀ این دهستان مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام یکی از دهستان های حومه شهرستان گلپایگان است. این دهستان در باختر شهرستان گلپایگان واقع شده و حدود آن بشرح زیر است: از شمال بخاک خمین، از جنوب به پشتکوه. از خاور به گلپایگان و از باختر به الیگودرز. ناحیه ای است واقع در جلگه، هوای آن گرمسیری و سالم است. از رودخانه مشروب می شود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. این دهستان از 9 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است. سکنۀ آن در حدود 3500 تن میباشد. قراء مهم آن عبارتند از ابولولان، کوچری و سررباطان. راههای استفادۀ این دهستان مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان
فرزبود فرزان: دریافت آمیغ هر چیزی دانشی که می پردازد به جاورها (احوال) و چگونگی های باشندگان بیرونی یا دیدنی آن چنان که هستند به اندازه توان آدمی سخن استوار آنچه از لگام که زنخ و روی دهان و دو سوی بینی را بپوشاند جانه بند
فرزبود فرزان: دریافت آمیغ هر چیزی دانشی که می پردازد به جاورها (احوال) و چگونگی های باشندگان بیرونی یا دیدنی آن چنان که هستند به اندازه توان آدمی سخن استوار آنچه از لگام که زنخ و روی دهان و دو سوی بینی را بپوشاند جانه بند