جدول جو
جدول جو

معنی حنانک - جستجوی لغت در جدول جو

حنانک
(حَ نَ کَ)
و حنانیک، رحمت باد ترا پی درپی، مهربانی کن بر من باربار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حناناً بعد حنان و رحمهً بعد رحمه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنان
تصویر حنان
(پسرانه)
بخشاینده، از صفات خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنانه
تصویر حنانه
(دخترانه)
بسیار ناله کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشاینده، بسیار مهربان، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنانه
تصویر حنانه
ناله کننده
فرهنگ فارسی عمید
(چُ / چِ)
مخفف ’چنانکه’ و چنانکه مخفف ’چونانکه’ گاه در اشعار شاعران به ضرورت رعایت وزن شعر آمده است. بدانسان که. بطریقی که. بنحوی که. بدانگونه که. بصورتی که و غیره:
من به یمگان در نهانم علم من پیداچنانک
فعل نفس رستنی پیداست اندر بیخ و حب.
ناصرخسرو.
مگرت وقت رفتن است چنانک
پیش ازین گفت آن بشیر و نذیر.
ناصرخسرو.
ز دانا نیست پنهان جان چنانک از چشم بینایی
زنادانست پنهان جان چنانک از گوش کر الحان.
ناصرخسرو.
رجوع به چنان و چنانکه و چونان و چونانکه شود
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
آرزوکننده چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، رحمت کننده. (غیاث). بخشاینده. (منتهی الارب). ذوالرحمه. (اقرب الموارد) (آنندراج). مهربان. (مهذب الاسماء) ، متوجه شوندۀ بر سر تابندۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. (از شرح قاموس) ، تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نوحه کننده و نالان، راه پیداو آشکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).
- حمس حنان، دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی. (منتهی الارب) (آنندراج). بائص له حنین من سرعته. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
نامی از نامهای خدای تعالی. (غیاث) : و در دعا آمده: یا حنان و یا منان. حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی که اعراض کرده است از او و منان کسی که پیش ازسؤال به نوافل و عطایا آغاز کند و این هر دو از صفات ذات باریتعالی هستند. (ناظم الاطباء) :
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند بحشر حنان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حنکه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حنکه شود، رشتۀ حنک بند. ریسمانی که بدان حنک بندند، لبیشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لواشه. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه در کام ستور کنند. (مهذب الاسماء) ، چوب یا دوال که میخهای پالان بوی استوار کنند، چوب که یکسر آن زیر زنخ ناقه و سر دیگر آن در گردن بچه بندند تا ناقه بر آن مهربان گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نیک سیاه. (منتهی الارب). سیاه سیاه. حالک. سیاهی سیاه. سخت سیاه
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا نَ)
استن حنانه، نام ستونی است که از چوب بود و حضرت رسول پشت بدان تکیه داده خطبه میخواندند و چون منبر مقرر شد و بر منبر برآمدند و خطبه خواندند، از آن ستون ناله برآمد مانند طفلی که از مادر جدا شود. (غیاث) (آنندراج) :
استن حنانه از هجر رسول
ناله میزدهمچو ارباب عقول.
مولوی.
گرنبودی چشم دل حنانه را
چون بدیدی هجر آن فرزانه را.
مولوی
لغت نامه دهخدا
شهری است به اندلس، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا نَ)
مؤنث حنان. (معجم البلدان). رجوع به حنان شود، کمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کمان بانگ آرنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
- قوس حنانه، کمانی بانگ کن. (مهذب الاسماء) ، زن که در یاد زوج اول خود پیوسته ناله کند و اندوه ظاهر نماید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بیوه ای که یاد شوی خودبا اندوه و حنین کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، نوحه کننده. ناله کننده: استن حنانه
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا نی ی)
منسوب به حنّان. حنافروش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یعنی کسی که خداوند او را دوباره نصب میکند، نام کاهنی در زمان داود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ کَ)
حنانک. رجوع به حنانک شود
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ)
صمغ. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). صمغ درخت. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مرکّب از: نان + ک، علامت تصغیر، نان کوچک. قرصۀ کوچک نان
لغت نامه دهخدا
(نَ)
احمد بن داود خراسانی، ملقب به نانک. از محدثین است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند.
از پایه گذاران و مروجین مذهب سیخ ها در هندوستان است. وی به سال 1469 میلادی در لاهور تولد یافت و به سال 1538 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا)
حنا که بدان خضاب کنند. (ناظم الاطباء). حنا. (منتهی الارب) (آنندراج). حناء. (اقرب الموارد). رجوع به حنا و حناء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشایش، بخشودن و نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانک
تصویر نانک
قرص کوچک ازنان نان کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناک
تصویر حناک
بر فک از بیماری های گلو، لبیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حانک
تصویر حانک
سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
کمان، کمان بانگ آرنده، نالنده نالان بسیار ناله کننده نوحه کننده ستون حنانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ نّ))
بخشاینده، بسیار مهربان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ))
رحمت، بخشایش، مهربانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنانه
تصویر حنانه
((حَ نّ نِ))
بسیار ناله کننده
فرهنگ فارسی معین
مویه گر، نالان، نوحه گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بخشاینده، بخشنده، رحمان، مهربان، رحیم، شقیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد