مخفف ’چنانکه’ و چنانکه مخفف ’چونانکه’ گاه در اشعار شاعران به ضرورت رعایت وزن شعر آمده است. بدانسان که. بطریقی که. بنحوی که. بدانگونه که. بصورتی که و غیره: من به یمگان در نهانم علم من پیداچنانک فعل نفس رستنی پیداست اندر بیخ و حب. ناصرخسرو. مگرت وقت رفتن است چنانک پیش ازین گفت آن بشیر و نذیر. ناصرخسرو. ز دانا نیست پنهان جان چنانک از چشم بینایی زنادانست پنهان جان چنانک از گوش کر الحان. ناصرخسرو. رجوع به چنان و چنانکه و چونان و چونانکه شود
مخفف ’چنانکه’ و چنانکه مخفف ’چونانکه’ گاه در اشعار شاعران به ضرورت رعایت وزن شعر آمده است. بدانسان که. بطریقی که. بنحوی که. بدانگونه که. بصورتی که و غیره: من به یمگان در نهانم علم من پیداچنانک فعل نفس رستنی پیداست اندر بیخ و حب. ناصرخسرو. مگرت وقت رفتن است چنانک پیش ازین گفت آن بشیر و نذیر. ناصرخسرو. ز دانا نیست پنهان جان چنانک از چشم بینایی زنادانست پنهان جان چنانک از گوش کر الحان. ناصرخسرو. رجوع به چنان و چنانکه و چونان و چونانکه شود
آرزوکننده چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، رحمت کننده. (غیاث). بخشاینده. (منتهی الارب). ذوالرحمه. (اقرب الموارد) (آنندراج). مهربان. (مهذب الاسماء) ، متوجه شوندۀ بر سر تابندۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. (از شرح قاموس) ، تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نوحه کننده و نالان، راه پیداو آشکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). - حمس حنان، دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی. (منتهی الارب) (آنندراج). بائص له حنین من سرعته. (اقرب الموارد)
آرزوکننده چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، رحمت کننده. (غیاث). بخشاینده. (منتهی الارب). ذوالرحمه. (اقرب الموارد) (آنندراج). مهربان. (مهذب الاسماء) ، متوجه شوندۀ بر سر تابندۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. (از شرح قاموس) ، تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نوحه کننده و نالان، راه پیداو آشکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). - حمس حنان، دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی. (منتهی الارب) (آنندراج). بائص له حنین من سرعته. (اقرب الموارد)
نامی از نامهای خدای تعالی. (غیاث) : و در دعا آمده: یا حنان و یا منان. حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی که اعراض کرده است از او و منان کسی که پیش ازسؤال به نوافل و عطایا آغاز کند و این هر دو از صفات ذات باریتعالی هستند. (ناظم الاطباء) : نانش مفرست پیش کز تو واخواست کند بحشر حنان. خاقانی
نامی از نامهای خدای تعالی. (غیاث) : و در دعا آمده: یا حنان و یا منان. حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی که اعراض کرده است از او و منان کسی که پیش ازسؤال به نوافل و عطایا آغاز کند و این هر دو از صفات ذات باریتعالی هستند. (ناظم الاطباء) : نانش مفرست پیش کز تو واخواست کند بحشر حنان. خاقانی
جمع واژۀ حنکه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حنکه شود، رشتۀ حنک بند. ریسمانی که بدان حنک بندند، لبیشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لواشه. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه در کام ستور کنند. (مهذب الاسماء) ، چوب یا دوال که میخهای پالان بوی استوار کنند، چوب که یکسر آن زیر زنخ ناقه و سر دیگر آن در گردن بچه بندند تا ناقه بر آن مهربان گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ حُنکَه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حنکه شود، رشتۀ حنک بند. ریسمانی که بدان حنک بندند، لبیشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لواشه. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه در کام ستور کنند. (مهذب الاسماء) ، چوب یا دوال که میخهای پالان بوی استوار کنند، چوب که یکسر آن زیر زنخ ناقه و سر دیگر آن در گردن بچه بندند تا ناقه بر آن مهربان گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد)
استن حنانه، نام ستونی است که از چوب بود و حضرت رسول پشت بدان تکیه داده خطبه میخواندند و چون منبر مقرر شد و بر منبر برآمدند و خطبه خواندند، از آن ستون ناله برآمد مانند طفلی که از مادر جدا شود. (غیاث) (آنندراج) : استن حنانه از هجر رسول ناله میزدهمچو ارباب عقول. مولوی. گرنبودی چشم دل حنانه را چون بدیدی هجر آن فرزانه را. مولوی
استن حنانه، نام ستونی است که از چوب بود و حضرت رسول پشت بدان تکیه داده خطبه میخواندند و چون منبر مقرر شد و بر منبر برآمدند و خطبه خواندند، از آن ستون ناله برآمد مانند طفلی که از مادر جدا شود. (غیاث) (آنندراج) : استن حنانه از هجر رسول ناله میزدهمچو ارباب عقول. مولوی. گرنبودی چشم دل حنانه را چون بدیدی هجر آن فرزانه را. مولوی
احمد بن داود خراسانی، ملقب به نانک. از محدثین است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند. از پایه گذاران و مروجین مذهب سیخ ها در هندوستان است. وی به سال 1469 میلادی در لاهور تولد یافت و به سال 1538 درگذشت
احمد بن داود خراسانی، ملقب به نانک. از محدثین است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). در تمدن اسلامی، محدث فردی بود که هم حافظ حدیث و هم تحلیل گر آن محسوب می شد. وی معمولاً هزاران حدیث را با سلسله اسناد حفظ می کرد و در محافل علمی، جلسات روایت حدیث برگزار می نمود. شخصیت هایی مانند احمد بن حنبل، مالک بن انس و ابن ماجه از برجسته ترین محدثان تاریخ اسلام بودند. آثار آنان امروز منابع اصلی سنت نبوی به شمار می روند. از پایه گذاران و مروجین مذهب سیخ ها در هندوستان است. وی به سال 1469 میلادی در لاهور تولد یافت و به سال 1538 درگذشت