جدول جو
جدول جو

معنی حناجل - جستجوی لغت در جدول جو

حناجل
(حُ جِ)
کوتاه گرداندام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سناجل
تصویر سناجل
سجنجل ها، آیینه ها، جمع واژۀ سجنجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حناجر
تصویر حناجر
حنجره، عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است، نای گلو
فرهنگ فارسی عمید
(حُ جِ)
دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ جُ)
ددی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از حیوانات درندۀ وحشی. (اقرب الموارد). حیوان وحشی خاصه شیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ جِ)
زن سطبر بی شرم بسیارفریاد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زن ستبر بی شرم بسیارفریاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
مخنث. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حنج، به معنی اصل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنج شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جمع واژۀ منجل. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ منجل به معنی داس. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ جِ)
جمع واژۀ غنجل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غنجل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَلْ لُ)
باهم پیکار و نزاع کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تناسل. (اقرب الموارد). رجوع به تناسل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جِ)
جمع واژۀ حرجل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ بِ)
سطبر و استوار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- وتر حنابل، وتر ستبر و استوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ جِ)
کوتاه گرداندام
لغت نامه دهخدا
(حَ جِ)
جمع واژۀ حنجره به معنی نای گلو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) : خناجر جز با حناجر مضاربت نمیکرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به حنجره شود، جمع واژۀ حنجور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حنجور شود
لغت نامه دهخدا
(حَ جِ)
جمع واژۀ حنجوف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به حنجوف شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ظِ)
جمع واژۀ حنظل. (مهذب الاسماء). رجوع به حنظل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ کِ)
جمع واژۀ حنکل. (مهذب الاسماء). رجوع به حنکل شود
لغت نامه دهخدا
(حُکِ)
حنکل. ناکس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوتاه. (منتهی الارب). قصیر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، درشت و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ جِ)
حواجیل. جمع واژۀ حوجله. (منتهی الارب). شیشه های کلان شکم فراخ سر، یا عام است. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
اسم فاعل از نجل. (اقرب الموارد) ، گرامی نسل از اسب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). الکریم النسل من الانسان والحیوان. (المنجد). فرس ناجل، اسب گرامی نسل. (ناظم الاطباء). کریم النجل. (اقرب الموارد). ج، ناجلات، نواجل، پدر مرد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دارای نجل و نسل و فرزند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حناجر
تصویر حناجر
جمع حنجره، خر خره ها خشکنا ها، جمع حنجره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناجل
تصویر مناجل
جمع منجل، داس ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناجر
تصویر حناجر
((حَ جِ))
جمع حنجره
فرهنگ فارسی معین