بمعنی منسوب به شبنم، و اودختر ارمیا است ازلبنه و یوشیا وی را تزویج نمود و یهوآحاز و صدقیا از او بوجود آمدند. (2 پادشاهان 23: 31 و در 2 پادشاهان 24: 18) (قاموس کتاب مقدس)
بمعنی منسوب به شبنم، و اودختر ارمیا است ازلبنه و یوشیا وی را تزویج نمود و یهوآحاز و صدقیا از او بوجود آمدند. (2 پادشاهان 23: 31 و در 2 پادشاهان 24: 18) (قاموس کتاب مقدس)
جمع واژۀ حمل، به معنی بار درخت. (منتهی الارب). رجوع به حمل شود، جمع واژۀ حمل. (آنندراج). رجوع به حمل شود، هودج ها، شتران که بر آنها هودج بسته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عماری ها، دوائی که بر پارچه آلوده در دبر یا در قبل نهند و این اصطلاح طب است. (غیاث) (آنندراج). آنچه بردارند از شیاف ها و فرزجه ها و جز آن: بگیرند افیون دانگی و نیم زعفران دانگی یا کمتر و هر دو را بروغن بنفش حل کنند وطلی کنند یا خرقه ای بدان آغشته کنند و حمول سازند یعنی به مجرای نشستن بردارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
جَمعِ واژۀ حَمل، به معنی بار درخت. (منتهی الارب). رجوع به حمل شود، جَمعِ واژۀ حِمل. (آنندراج). رجوع به حمل شود، هودج ها، شتران که بر آنها هودج بسته باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عماری ها، دوائی که بر پارچه آلوده در دبر یا در قبل نهند و این اصطلاح طب است. (غیاث) (آنندراج). آنچه بردارند از شیاف ها و فرزجه ها و جز آن: بگیرند افیون دانگی و نیم زعفران دانگی یا کمتر و هر دو را بروغن بنفش حل کنند وطلی کنند یا خرقه ای بدان آغشته کنند و حمول سازند یعنی به مجرای نشستن بردارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
حلیم و بردبار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). صابر و متحمل. (غیاث) : چون آهن اگر حمول گردی زآه چو منی ملول گردی. نظامی. طلبکار باید صبور و حمول که نشنیده ام کیمیاگر ملول. سعدی. ، ما یحمل للتداوی من فتیله. (اقرب الموارد). واحد حمولات است و آن داروهایی است که آنرا انسان برای مداوا در دبر یا فرج میگذارد. (بحر الجواهر). و رجوع به قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 278 شود، بارکش. حمل کننده یا بسیار بردارندۀ بار. (غیاث) : مال را کز بهر دین باشی حمول نعم مال صالح گفت آن رسول. مولوی. سعدی چو پای بند شدی بار غم بکش عیار دست بسته نباشد مگر حمول. سعدی
حلیم و بردبار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). صابر و متحمل. (غیاث) : چون آهن اگر حمول گردی زآه چو منی ملول گردی. نظامی. طلبکار باید صبور و حمول که نشنیده ام کیمیاگر ملول. سعدی. ، ما یحمل للتداوی من فتیله. (اقرب الموارد). واحد حمولات است و آن داروهایی است که آنرا انسان برای مداوا در دبر یا فرج میگذارد. (بحر الجواهر). و رجوع به قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 278 شود، بارکش. حمل کننده یا بسیار بردارندۀ بار. (غیاث) : مال را کز بهر دین باشی حمول نعم مال صالح گفت آن رسول. مولوی. سعدی چو پای بند شدی بار غم بکش عیار دست بسته نباشد مگر حمول. سعدی