جدول جو
جدول جو

معنی حمران - جستجوی لغت در جدول جو

حمران(حُ)
حمر. جمع واژۀ احمر. سرخ رنگ ها، مردان بی سلاح در جنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حمران
ابن حارثه الفزاری. یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمرۀ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده. (قاموس الاعلام). و رجوع به الاصابه شود
لغت نامه دهخدا
حمران
جمع احمر، سرخرویان، بی زینگان
تصویری از حمران
تصویر حمران
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمران
تصویر زمران
(پسرانه)
نام پسر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمراه
تصویر حمراه
(دخترانه)
حوری لقا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمران
تصویر عمران
(پسرانه)
نام پدر موسی پیامبر (ص)، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمران
تصویر عمران
آبادی، آبادانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیران
تصویر حیران
سرگشته، سرگردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمدان
تصویر حمدان
آلت تناسلی مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حجران
تصویر حجران
طلا و نقره، سیم و زر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
تثنیۀ احمر. شراب و گوشت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیران
تصویر حیران
سرگشته، فرومانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممران
تصویر ممران
مامیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محران
تصویر محران
انگبین، کبت (زنبور عسل)، سر کش توسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمران
تصویر عمران
آبادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمران
تصویر صمران
کنجد کنجید از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
ترخون ترخان از گیاهان پوست پیل فارسیان} حور {را به گونه تک به کار برند و به شیوه پارسی رمن گردانند زنان بهشتی فرشتگان زمینی پریرویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجران
تصویر حجران
منع، بازداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمران
تصویر احمران
می و گوشت، زر و کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکمران
تصویر حکمران
فرمانروا فرمانران ویچارگر حاکم والی فرمانروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمران
تصویر تمران
جمع تمر، گونه های خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمان
تصویر حرمان
نومیدی، نا امیدی، محرومی، یاس، بی بهرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسران
تصویر حسران
دریغ، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حمل، برگان، مزد بار بری ستور باردار که بکسی بخشند، اجرت حمل مزد بار بری
فرهنگ لغت هوشیار
مونث احمر: سرخ، گرمای سخت، زن سرخروی، سال سخت، خرک مونث احمر. سرخ رنگ. توضیح در فارسی توجهی بتانیث آن نکنند گوهر حمرا لاله حمرا، سال سخت، شدت حرارت گرمای زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکمران
تصویر حکمران
((حُ))
حاکم، والی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیران
تصویر حیران
((حِ))
سرگردان، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسران
تصویر حسران
((حَ))
آن که حسرت برد، افسوس خور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حملان
تصویر حملان
((حُ))
ستور باردار که به کسی بخشند، مزد باربری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمراء
تصویر حمراء
((حَ))
مؤنث احمر، سرخ رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمدان
تصویر حمدان
((حَ))
آلت تناسلی مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمران
تصویر عمران
((عُ مْ))
آباد کردن، آبادانی، آبادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمران
تصویر قمران
((قَ مَ))
تثنیه قمر، ماه و آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حرمان
تصویر حرمان
((حِ))
بی بهره بودن، بیرون ماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمران
تصویر عمران
آبادانی
فرهنگ واژه فارسی سره