جدول جو
جدول جو

معنی حمرا - جستجوی لغت در جدول جو

حمرا
(دخترانه)
سرخ رنگ
تصویری از حمرا
تصویر حمرا
فرهنگ نامهای ایرانی
حمرا
سرخ رنگ
تصویری از حمرا
تصویر حمرا
فرهنگ فارسی عمید
حمرا
مونث احمر. سرخ رنگ. توضیح در فارسی توجهی بتانیث آن نکنند گوهر حمرا لاله حمرا، سال سخت، شدت حرارت گرمای زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
حمرا
سرخ رنگ، سرخ
متضاد: خضرا، سال سخت، گرما، حرارت، داغی
متضاد: سرما
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حورا
تصویر حورا
(دخترانه)
زن زیبای بهشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمراه
تصویر حمراه
(دخترانه)
حوری لقا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمیرا
تصویر حمیرا
(دخترانه)
زن سفیدپوست، لقب عایشه همسر پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حورا
تصویر حورا
حور، زن زیبای بهشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمرا
تصویر قمرا
دارای مهتاب، مهتابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمرا
تصویر کمرا
اتاقی برای نگه داری چهارپایان، طاق، گنبد، دیوار بلند، کمربند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمرت
تصویر حمرت
سرخی، رنگ سرخ،
باد سرخ، سرخ باد، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادرو، باد دژنام، بادشنام، بادژ، بادر، باد ژفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمقا
تصویر حمقا
احمق ها، بی عقل ها، کم خردها، ساده لوح ها، کودن ها، جمع واژۀ احمق
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
حمر. جمع واژۀ احمر. سرخ رنگ ها، مردان بی سلاح در جنگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُمْ مَ)
جمع واژۀ حمره. (منتهی الارب). و آن مرغی است. رجوع به حمره شود
لغت نامه دهخدا
(حُ مُ)
جمع واژۀ حمار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حمار شود
لغت نامه دهخدا
الحمراء نام شهر لبلۀ اندلس است و آن شهری کهن است، در آن آثاری عجیب بر ساحل طنس باشد و عین الشب و عین الزاج بدانجاست (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مؤنث احمر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، عجم. (منتهی الارب). زیرا بیشتر آنان برنگ شقره هستند: گویند: لیس فی الحمراء مثله، در عجم مثل او نیست. (از اقرب الموارد) ، سال سخت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سختی گرمای نیم روز. (منتهی الارب) (آنندراج). سختی گرما، اسم فاس الجدیده. (اقرب الموارد) ، سپید.
- امراءه حمراء، زن سپید. و حمیراء مصغر آن است. (منتهی الارب).
، زن سرخ رنگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ابن حارثه الفزاری. یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمرۀ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده. (قاموس الاعلام). و رجوع به الاصابه شود
لغت نامه دهخدا
پهلوی مانوی از آرامی اغل اغیل، تاک بلند چون تاک خسرو (طاق کسری) کمرای آرامی از پارسی کمر کستی (زنار)
فرهنگ لغت هوشیار
بید انجیر کوچک در برهان قاطع این واژه پارسی دانسته شده و تازی آن را (خروع) بید انجیر کرچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمران
تصویر حمران
جمع احمر، سرخرویان، بی زینگان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث احمر: سرخ، گرمای سخت، زن سرخروی، سال سخت، خرک مونث احمر. سرخ رنگ. توضیح در فارسی توجهی بتانیث آن نکنند گوهر حمرا لاله حمرا، سال سخت، شدت حرارت گرمای زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمرا
تصویر سمرا
مونث اسمر زن گندم گون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمار
تصویر حمار
خر، دراز گوش
فرهنگ لغت هوشیار
مونث (احور)، زنی که سیاهی چشمش بغایت باشد و سفیدی چشمش نیز بنهایت زن سپید پوست سیاه چشم، زن بهشتی هر یک از حورالعین، جمع حور زن بهشتی در نگرش تازیان چنین زنی سپید پوست است با چشمان درشت سیاه و گیسوان بلند سیاه پریرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمرت
تصویر حمرت
رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
باد سرخ از بیماری ها سرخ باده، سرخ سرک از پرندگان، سرخی، سرخاب غازه سرخی قرمزی، رنگ سرخ قرمز، نوعی آماس در بدن باد سرخ سرخ باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمقا
تصویر حمقا
مونث احمق زن کحم خرد زن کم عقل. مونث احمق زن کحم خرد زن کم عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمیرا
تصویر حمیرا
زن سپید، لقب عایشه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع امیر، پارسی تازی گشته میران، میرکان، فرماندهان، امیران، فرماندهان، سرداران، گوارا کردن، سود رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمرت
تصویر حمرت
((حُ رَ))
سرخی، قرمزی، رنگ سرخ، قرمز، نوعی آماس در بدن، باد سرخ، سرخ باد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمار
تصویر حمار
((حِ))
خر، جمع حمیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمرا
تصویر کمرا
((کَ))
چهار دیواری که خوابگاه چهار پایان باشد، طاق بلند، دیوار بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمراء
تصویر حمراء
((حَ))
مؤنث احمر، سرخ رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرا
تصویر آمرا
دستوری، زورکی، فرمانی
فرهنگ واژه فارسی سره