جدول جو
جدول جو

معنی حلقچی - جستجوی لغت در جدول جو

حلقچی(حَ قَ)
نوعی از زولوبیا. زلیبایی که بیک حلقه باشد و آنرا بهفت رنگ میکنند. (شرفنامۀ منیری). حلوایی است که آنرا زلیبیا گویند و بعربی زلابیه خوانند. (برهان). حلوایی است که بعربی زلابیه گویند و حالا در بیشتر جاها زلبیا گویند:
در انتظار حلقۀ زنجیر حلقچی
اصحاب را دو دیده چومسمار بردر است.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ قَ)
منسوب به حلقه، چنبری
لغت نامه دهخدا
(قُلْ لُ)
گیرندۀ جریمۀ مالیاتی، نوکر. خدمتکار. (آنندراج). رجوع به قلق و غلق شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حلق. حروف حلقی و آن شش حرف است: همزه، هاء، عین، حاء، غین، خاء. (آنندراج). رجوع به حلق شود، مشتی که بر گلو و زیر زنخ زنند و آنرا دوکارد و دوکاردی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، نغمۀ حلقی، مقابل صناعی یا نغمۀ صناعی نغمه ای که مخرج آن حلق حیوان بود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حلقوی
تصویر حلقوی
زرفینی منسوب به حلق و حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زاور پیشیار نوکر خدمتکار: غازیان قزلباش و قلقچیان اردو که همراه پیشخانه آمده بودند دلیر شده بر سر ایشان هجوم آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقی
تصویر حلقی
گلویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقچی
تصویر قلقچی
((قِ لِ))
نوکر، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلقوی
تصویر حلقوی
گرد
فرهنگ واژه فارسی سره