- حلبی
- فلزی که از آن الواح و صفحه ها کنند و از آن سماور و آفتابه و سینی و سطل ارزانقیمت بسازند
معنی حلبی - جستجوی لغت در جدول جو
- حلبی
- ورقۀ نازک فلزی که از ترکیب روی و آهن ساخته می شود، کنایه از حلب، تهیه شده در حلب
- حلبی ((حَ لَ))
- منسوب به حلب، ورقه آهنی که روی آن را با قلع اندود کنند تا در مقابل رطوبت محفوظ ماند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خواهی
جلب بدن، فاحشگی نامستوری، حقه بازی مکاری محیلی
آقا، خواجه و سرور
منسوب به حرب جنگی: کوس حربی، جنگنده رزمنده مرد حربی، یا کافر حربی. یا کافر حربی. کسی که اهل کتاب (مسلمان مسیحی یهودی زردشتی) نباشد، درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند، گوشه ای از ماهور، گوشه ای در راست پنجگاه
گیاهی از تیره مرکبان که دارای ساقه محکم و بر افراشته ایست که در انتهای آنها گلهای زرد رنگ و ستاره یی شکل شبیه گلهای بابونه - قرار دارند بوبونیون خرم
آبستن باردار آبستن
مزد آورد، ثواب
شنبلید شنبلیله، سیاهی، خوراک زایو مسابقه اسب دوانی، اسبان مسابقه. شنبلیله
شیر، دلاور
شیر دوشیده، می خرما، خون تازه شیر دوشیده شیر، شراب خرما
شیرینی دوست افروشه خور منسوب به حلواء خورنده حلوا شیرینی دوست
گلویی
منسوب به سلب نفیی منفی: صفات سلبی
سنگ فسان، سنگ پرواز
مربوط به جنگ، جنگی، در حال جنگ
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
جنگنده
در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
شیر، به ویژه شیر گاو یا گوسفند، شراب خرما
گروه اسبان که در مسابقۀ اسب دوانی شرکت کنند، اسب هایی که برای شرکت در اسب دوانی از هر جا بیاورند و آماده کنند
ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند، مربوط به پدر، مربوط به یک نسل
سگروش هر یک از وابستگان به دبستان فرزانی سگروشی
گیاهی با گل های زرد شبیه گل بابونه که در طب قدیم برای معالجۀ بیماری های مجرای ادرار به کار می رفته، بوبونیون
آبستن، باردار
شنبلیله، گیاهی علفی و یک ساله، با شاخه های نازک و گل های زرد که به عنوان سبزی خوراکی و معمولاً به صورت پخته مصرف می شود، شملید، شنبلید، شلمیز
عنوانی احترام آمیز برای علما، ادبا و شاهزادگان ترک آسیای صغیر
Party
партийный
festlich
партійний