کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبه دانه جدا می کند، پنبه زن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، الباد، پنبه وز، ندّاف، پنبه بز
کسی که با دستگاه مخصوص پنبه را از پنبه دانه جدا می کند، پَنبِه زَن، آنکه پنبه را با کمان می زند تا از هم باز شود، اِلباد، پَنبِه وَز، نَدّاف، پَنبِه بَز
فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مِثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
هر یک از اتاق های مدرسه، آموزشگاه یا دانشگاه، اتاق درس، هر دورۀ یک ساله از تحصیل در دبستان، مدرسۀ راهنمایی و دبیرستان یا هنرستان، هر جلسۀ درس که در آن مهارت یا فن خاصی آموزش داده می شود، ۴،منزلت و شان اجتماعی کسی، گروهی یا مؤسسه ای مثلاً کلاس پدرش پایین بود
هر یک از اتاق های مدرسه، آموزشگاه یا دانشگاه، اتاق درس، هر دورۀ یک ساله از تحصیل در دبستان، مدرسۀ راهنمایی و دبیرستان یا هنرستان، هر جلسۀ درس که در آن مهارت یا فن خاصی آموزش داده می شود، ۴،منزلت و شان اجتماعی کسی، گروهی یا مؤسسه ای مثلاً کلاس پدرش پایین بود
حاسه ها، حاس ها، قوه های نفسانی که اشیای را درک می کند و به آثار و اشیای خارجی پی می برد، جمع واژۀ حاسه حواس پنجگانه (خمسه): در علم زیست شناسی بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی
حاسه ها، حاس ها، قوه های نفسانی که اشیای را درک می کند و به آثار و اشیای خارجی پی می برد، جمعِ واژۀ حاسه حواس پنجگانه (خمسه): در علم زیست شناسی بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی
کسی که سریعاً از اعمال دیگران ناراحت می شود، ویژگی چیزی که سریعاً در برابر عوامل بیگانه عکس العمل نشان می دهد، کنایه از مهم مثلاً موقعیت حساس، دارای گیرایی قوی مثلاً شامۀ حساس
کسی که سریعاً از اعمال دیگران ناراحت می شود، ویژگی چیزی که سریعاً در برابر عوامل بیگانه عکس العمل نشان می دهد، کنایه از مهم مثلاً موقعیت حساس، دارای گیرایی قوی مثلاً شامۀ حساس
پوشیدن ستور. (تاج المصادر). پلاس بر پشت ستور افکندن. حلس پوشانیدن ستور را، احلال از احرام، بیرون آمدن از احرام. مقابل احرام (در حج ّ). (زوزنی) (منتهی الارب) ، حلال گردانیدن. (منتهی الارب). حلال کردن. (زوزنی) (تاج المصادر) ، واجب کردن، احلال شاه، بسیارشیر شدن گوسپند از خوردن گیاه بهاری بعد از آنکه شیرش کم یا خشک شده باشد. (منتهی الارب). شیر در پستان آمدن بی زه. (تاج المصادر) ، در ماههای حلال درآمدن. (منتهی الارب). از ماههای حرام بیرون آمدن. (زوزنی) ، در حل ّ درآمدن که بیرون حرم باشد، از عهد و میثاق خویش بیرون آمدن. (منتهی الارب). از میثاق و عهد بیرون آمدن. (تاج المصادر) ، احلال بنفس، سزاوار عقوبت شدن. (منتهی الارب). مستوجب عقوبت شدن. (زوزنی) ، از حرام بیرون آمدن. (صدرالافاضل خوارزمی در شرح مقامات حریری)
پوشیدن ستور. (تاج المصادر). پلاس بر پشت ستور افکندن. حِلس پوشانیدن ستور را، احلال از احرام، بیرون آمدن از احرام. مقابل احرام (در حج ّ). (زوزنی) (منتهی الارب) ، حلال گردانیدن. (منتهی الارب). حلال کردن. (زوزنی) (تاج المصادر) ، واجب کردن، احلال شاه، بسیارشیر شدن گوسپند از خوردن گیاه بهاری بعد از آنکه شیرش کم یا خشک شده باشد. (منتهی الارب). شیر در پستان آمدن بی زه. (تاج المصادر) ، در ماههای حلال درآمدن. (منتهی الارب). از ماههای حرام بیرون آمدن. (زوزنی) ، در حِل ّ درآمدن که بیرون حَرَم باشد، از عهد و میثاق خویش بیرون آمدن. (منتهی الارب). از میثاق و عهد بیرون آمدن. (تاج المصادر) ، احلال ِ بنفس، سزاوار عقوبت شدن. (منتهی الارب). مستوجب عقوبت شدن. (زوزنی) ، از حرام بیرون آمدن. (صدرالافاضل خوارزمی در شرح مقامات حریری)
زند آور شایست (سد در) روا دوخگیا، تخت روان گشاینده کار گشای بسیار گشاینده (گره مشکل) یا حلال مشکلات. آنکه مشکلات مردم را رفع کند کسی که امور سخت را حل کند، خدای تعالی، پول. طیب، مباح، جایز
زند آور شایست (سد در) روا دوخگیا، تخت روان گشاینده کار گشای بسیار گشاینده (گره مشکل) یا حلال مشکلات. آنکه مشکلات مردم را رفع کند کسی که امور سخت را حل کند، خدای تعالی، پول. طیب، مباح، جایز