گندم درازخوشه. و نام دیگر آن مبارکه است. گندم درازشاخ. (مهذب الاسماء) ، آب تره در روده ها. حقال. حقل. ج، حقائل. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خرمای تباه که فروریزد از درخت. (منتهی الارب)
گندم درازخوشه. و نام دیگر آن مبارکه است. گندم درازشاخ. (مهذب الاسماء) ، آب تره در روده ها. حقال. حقل. ج، حقائل. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خرمای تباه که فروریزد از درخت. (منتهی الارب)
تره زار و زمین سبزه ناک، یقال: ارض بقیله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به بقاله و بقله و بقیل شود، مناسب بودن. (ناظم الاطباء ذیل بکار) ، لایق و سزاوار بودن. (ناظم الاطباء) ، مقبول بودن. پسند آمدن: مرا تخت بر بر نیاید بکار اگر بد رسد بر تن شهریار. فردوسی
تره زار و زمین سبزه ناک، یقال: ارض بقیله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به بقاله و بقله و بقیل شود، مناسب بودن. (ناظم الاطباء ذیل بکار) ، لایق و سزاوار بودن. (ناظم الاطباء) ، مقبول بودن. پسند آمدن: مرا تخت بر بر نیاید بکار اگر بد رسد بر تن شهریار. فردوسی
دوال شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کل و سربار. (اقرب الموارد). گران. (منتهی الارب). هو حمیله علینا، او گران و مانند عیال است بر ما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
دوال شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کل و سربار. (اقرب الموارد). گران. (منتهی الارب). هو حمیله علینا، او گران و مانند عیال است بر ما. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
ظرفی است شبیه به خرجین که رفاده و مزاده نیز نامندش. آنرا بر پشت بندند یا بر زین افکنند. رفاده در دنبالۀ قتب و باردان. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، حقائب. (منتهی الارب). جامه دان. (دهار). باردان. توشه دان. حکبه: و از این ناحیت (گوزگانان) اسبان بسیار خیزد و نمد و حقیبه و تنگ اسپ. (حدود العالم). وزیر او که جهینۀ اخبار و حقیبۀ اسرار بود نگرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344). یک کس را آماده کند و نهاد او را حقیبۀ انواع تسلط واقتحام و شطط و انتقام گرداند. (جهانگشای جوینی)
ظرفی است شبیه به خرجین که رفاده و مزاده نیز نامندش. آنرا بر پشت بندند یا بر زین افکنند. رفاده در دنبالۀ قتب و باردان. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، حقائب. (منتهی الارب). جامه دان. (دهار). باردان. توشه دان. حکبه: و از این ناحیت (گوزگانان) اسبان بسیار خیزد و نمد و حقیبه و تنگ اسپ. (حدود العالم). وزیر او که جهینۀ اخبار و حقیبۀ اسرار بود نگرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344). یک کس را آماده کند و نهاد او را حقیبۀ انواع تسلط واقتحام و شطط و انتقام گرداند. (جهانگشای جوینی)
مصغر بقله. (ناظم الاطباء) ، بجا آوردن و انجام دادن. (ناظم الاطباء ذیل بکار) : کنون اندرین هم بکار آورم برو بر فراوان نگار آورم. فردوسی. بد فعل و عوان گرچه شود دوست به آخر هم بر تو به کار آرد یک روز عوانیش. ناصرخسرو. ، کشتن و قتل کردن. (ناظم الاطباء ذیل بکار)
مصغر بقله. (ناظم الاطباء) ، بجا آوردن و انجام دادن. (ناظم الاطباء ذیل بکار) : کنون اندرین هم بکار آورم برو بر فراوان نگار آورم. فردوسی. بد فعل و عوان گرچه شود دوست به آخر هم بر تو به کار آرد یک روز عوانیش. ناصرخسرو. ، کشتن و قتل کردن. (ناظم الاطباء ذیل بکار)
بنت مالک بن زید مناه بن حبیب. مادر معاویه بن عمرو بن مالک نجاری خزرجی عدنانی است. از مادران معروف عرب جاهلی است و بنوحدیله بدو منسوبند و ابی ّبن کعب صحابی قاری از ایشان است. (معجم البلدان) (عقد الفریدج 3 ص 328) (الاعلام زرکلی ص 214 از نهایه الارب ص 192)
بنت مالک بن زید مناه بن حبیب. مادر معاویه بن عمرو بن مالک نجاری خزرجی عدنانی است. از مادران معروف عرب جاهلی است و بنوحدیله بدو منسوبند و ابی ّبن کعب صحابی قاری از ایشان است. (معجم البلدان) (عقد الفریدج 3 ص 328) (الاعلام زرکلی ص 214 از نهایه الارب ص 192)
شاه دقیله، گوسپند لاغر و خرد و خوار. ج، دقال. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و ابن سیده گوید قاعده جمع دقیله باید دقائل باشد، مگر اینکه بر حذف زائد باشد. (از اقرب الموارد). دقله. و رجوع به دقله شود
شاه دقیله، گوسپند لاغر و خرد و خوار. ج، دِقال. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و ابن سیده گوید قاعده جمع دقیله باید دقائل باشد، مگر اینکه بر حذف زائد باشد. (از اقرب الموارد). دقله. و رجوع به دقله شود
دختر عقیل بن ابی طالب. از زنان شاعر عرب بود و او را با عذری و عزه و احوص داستانی است. و نیز اشعاری در مرثیۀ شهیدان کربلا دارد. و برخی او را همسر یکی از پسران عقیل بن ابی طالب دانند. رجوع به اعلام النساء ج 3 و تاریخ طبری و الموشح مرزبانی و الاغانی و مروج الذهب و العقد الفرید شود دختر ضحاک بن عمرو بن محرق بن منذر بن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است. و گویند وی در عشق پسر عمش عمرو بن کعب بن محرق درگذشت. رجوع به اعلام النساء ج 3 و الاغانی شود
دختر عقیل بن ابی طالب. از زنان شاعر عرب بود و او را با عذری و عزه و احوص داستانی است. و نیز اشعاری در مرثیۀ شهیدان کربلا دارد. و برخی او را همسر یکی از پسران عقیل بن ابی طالب دانند. رجوع به اعلام النساء ج 3 و تاریخ طبری و الموشح مرزبانی و الاغانی و مروج الذهب و العقد الفرید شود دختر ضحاک بن عمرو بن محرق بن منذر بن ماءالسماء. از زنان شاعر عرب بود و او را با فرزدق شاعر داستانی است. و گویند وی در عشق پسر عمش عمرو بن کعب بن محرق درگذشت. رجوع به اعلام النساء ج 3 و الاغانی شود