جدول جو
جدول جو

معنی حقله - جستجوی لغت در جدول جو

حقله
(حِ لَ)
آب صاف باقی در حوض. حقله، شیر باقی، خرمای تباه فروریخته از درخت. (منتهی الارب) ، آنچه کم باشد از مقدار قدح. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیله
تصویر حیله
مکر، فریب، کلک، حقّه، نیرنگ، نارو، گول، تنبل، دستان، ترفند، گربه شانی، خدعه، غدر، تزویر، ترب، چاره، قلّاشی، خاتوله، ستاوه، شید، کید، دویل، دغلی، شکیل، اشکیل، احتیال، روغان، دلام، ریو
قدرت و توانایی بر هر گونه تصرف و تدبیر، چاره گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
داروی مایعی که از طریق مقعد داخل روده ها می کنند، اماله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقله
تصویر نقله
ناقل ها، نقل کنندگان، روایت کنندگان، جابه جا کنندگان، جمع واژۀ ناقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقله
تصویر مقله
درون چشم، سفیدی و سیاهی چشم، تمام چشم، میانۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمله
تصویر حمله
حامل ها، حمل کنندگان، میوده داران، جمع واژۀ حامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقله
تصویر عقله
بند، بندی که بر دست یا پا ببندند، از اشکال رمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلقه
تصویر حلقه
هر چیز گرد و دایره شکل مثلاً حلقه های زنجیر، نوعی انگشتر ساده که به ویژه به نشانۀ نامزدی یا متاهل بودن به دست می کنند، واحد شمارش برخی چیزهای گرد مثلاً یک حلقه لاستیک، دو حلقه چاه، یک حلقه فیلم،
کنایه از گروهی که دور هم جمع می شوند، انجمن، محفل، وسیله ای لولادار و چکش مانند بر روی قسمت خروجی برخی درها که برای ایجاد صدا به در کوبیده می شود، کوبه، نوعی گوشوارۀ ساده که کنیزان و غلامان به گوش می کردند، کنایه از زنجیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حوله
تصویر حوله
نوعی پارچۀ پرزدار و ضخیم برای خشک کردن بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقله
تصویر بقله
مؤنث واژۀ بقل، سبزی، تره بار، دانه، میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقله
تصویر نقله
انتقال، از جایی به جایی شدن، سخن چینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حوقله
تصویر حوقله
گفتن «لا حول و لا قوه الا بالله»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمله
تصویر حمله
یورش، هجوم در جنگ،
در پزشکی صرع، در پزشکی اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن مانند قلب یا مغز،
کنایه از اعتراض یا انتقاد شدید
حمله آوردن: هجوم آوردن، یورش آوردن
حمله بردن: هجوم بردن، یورش بردن
حمله کردن: هجوم بردن، یورش بردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ طُ)
دمیده شدن شکم. (منتهی الارب). آماس شکم
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ لَ)
کشت زار. ج، محاقل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حقیله
تصویر حقیله
خرمای تباه، شکمدرد ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقوه
تصویر حقوه
شلوار، شکم درد
فرهنگ لغت هوشیار
ماهی روغن سبزه زار سبزه ناک سبزی یک سبزی یک تره واحد بقل یک دانه تره یک عدد سبزی، خبازی بستانی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقله
تصویر دقله
گوسپند لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقله
تصویر رقله
خرما بن بلند کویک بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقله
تصویر ثقله
رخت، کالا، پینکی پیش درآمد خواب، سنگینی خوراک، سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاله
تصویر حاله
جاور، چگونگی، سر مستی شنگولی، مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
خانه آراسته به تخت و جامه و پرده برای عروس، اطاق آراسته و زینت شده جهت عروس و داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفله
تصویر حفله
جمعیت، انجمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله
تصویر حیله
قدرت بر تصرف، توانائی، چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوقله
تصویر حوقله
پیر و ضعیف و عاجز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که بدان صورت و دستها را پاک و خشک کنند. شگفت، کار زشت، ترفندگر (تازی نیست) هوله خشک (گویش تهرانی) پزرو (مازندرانی) آبچین سچاغ (گویش تاجیکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه
تصویر حلقه
هر چیز مدور بشکل دایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمله
تصویر حمله
آهنگ بر دشمن در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکله
تصویر حکله
گنگلاجی بند زبانی، ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقنه
تصویر حقنه
اماله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقبه
تصویر حقبه
مدتی از روزگار، سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه
تصویر حلقه
چنبر، چنبره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمله
تصویر حمله
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیله
تصویر حیله
ترفند، شیله، فریب
فرهنگ واژه فارسی سره