- حقد
- غضب ثابت، کینه
معنی حقد - جستجوی لغت در جدول جو
- حقد
- خشم و دشمنی نسبت به کسی، کینه
- حقد ((حِ))
- کینه ورزی، عناد، جمع احقاد، حقود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کینه گرفتن
دشمنی و کینۀ کسی را به دل گرفتن
دارای حق
ستایش
نیرنگ، ترفند، فریب
رشک، رشک ورزی
گواه گیران، پیمان، پیوند زناشویی
خفتن، سرد بازاری، فرناسیدن (غفلت کردن)، پذیرایی نکردن
برنده، تیز، مانند کارد
خشم، گوشه گیر
کینه ور، بدخواه، بد اندیش
ناب ناب هر چیز
نظر بچیزی کردن، نگریستن بچیزی سیاهی دیده ها سیاهی دیده ها
خشم گرفتن، منع، بازداشت
بدخواهی، بد خواستن، غیرت، برخواستن برای کسی، حسادت، حسودی، تنگ چشمی
جماعت، گروه فراهم آوردن، جمع کردن فراهم آوردن، جمع کردن
تیز روی، بشتاب رفتن، شتافتن، شتاب کردن بطاعت و خدمت
مذاهب حقه، ثابت، راست
کینه ور
تهیگاه، کرانه
حقنه کردن، اماله کردن
کشت، کشت سبز، کشت نو رسته، زمین آماده کشت کشتگاه کجاوه، شکم پیچ از بیماری های دامی
خرد شماری خوار شمری
قسم بحق، سوگند با خدای
ستایش و شکر
درو کردن
حسد بردن، کنایه از مایۀ حسادت، حسد بردن مثلاً به مال و مقام کسی حسودی کردن و زوال آن را خواستن، حسادت
قلاده، گلوبند، گردن بند
عقد ثریا: در علم نجوم چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین
عقد ثریا: در علم نجوم چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین
راست، درست مثلاً دعاوی حقه
بازداشتن، نگه داشتن، حبس کردن
حقدها، کینه ها، جمع واژۀ حقد