چیزیست که زنان پیرایه را بدان آویخته بر میان بندند. ج، حقب. (منتهی الارب). میان بند زنان. چیزیست که زنان عرب بر میان بندند. (مهذب الاسماء). کمر زنان که بر آن زیورها آویخته بر میان بندند، سپیدی بن ناخن. سپیدی نمایان بر بن ناخن. (از منتهی الارب) ، رشته ای که برای دفعچشم زخم بر میان کودک بندند. (از منتهی الارب) ، جمع واژۀ حقب. (دهار) ، جمع واژۀ حقیبه. (دهار) : سلطان را از فوائد آن بقعه ثمرۀ غراب و زبدۀ حقاب روی نمود. (ترجمه تاریخ یمینی)
چیزیست که زنان پیرایه را بدان آویخته بر میان بندند. ج، حُقُب. (منتهی الارب). میان بند زنان. چیزیست که زنان عرب بر میان بندند. (مهذب الاسماء). کمر زنان که بر آن زیورها آویخته بر میان بندند، سپیدی بن ناخن. سپیدی نمایان بر بن ناخن. (از منتهی الارب) ، رشته ای که برای دفعچشم زخم بر میان کودک بندند. (از منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ حُقب. (دهار) ، جَمعِ واژۀ حقیبه. (دهار) : سلطان را از فوائد آن بقعه ثمرۀ غراب و زبدۀ حقاب روی نمود. (ترجمه تاریخ یمینی)
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
پرندۀ شکاری بزرگ با چنگال های قوی و چشم های تیزبین که جانوران کوچک از قبیل خرگوش یا روباه را شکار می کند، دال، دالمن، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی است
شمردن، شماره کردن، شماره، اندازه، در ریاضیات علمی که دربارۀ اعداد، ارقام و قواعد حسابداری بحث می کند حساب جمّل (ابجد): حساب حروف هجا که مجموع آن ها در هشت کلمۀ مصنوعی ابجد گنجانده شده و برای ساختن ماده تاریخ در شعر به کار می رود. ابجد
شمردن، شماره کردن، شماره، اندازه، در ریاضیات علمی که دربارۀ اعداد، ارقام و قواعد حسابداری بحث می کند حساب جُمَّل (ابجد): حساب حروف هجا که مجموع آن ها در هشت کلمۀ مصنوعی ابجد گنجانده شده و برای ساختن ماده تاریخ در شعر به کار می رود. ابجد
از کلمه حق عربی و آب فارسی، سهم مشروع و مقرر دهی یا مزرعه ای یا باغی یا خانه ای یا کسی از آب رود یا چشمه یا قنات در ساعات و به اندازۀ معلوم، بهای آب. آب بها. (یادداشت مرحوم دهخدا)
از کلمه حق عربی و آب فارسی، سهم مشروع و مقرر دهی یا مزرعه ای یا باغی یا خانه ای یا کسی از آب رود یا چشمه یا قنات در ساعات و به اندازۀ معلوم، بهای آب. آب بها. (یادداشت مرحوم دهخدا)
احقاب معدن، نیافتن چیزی در کان. یافت نشدن چیزی در معدن. (منتهی الارب) ، بسه سال کامل رسیدن بکره و حقه گردیدن، حق گفتن. (منتهی الارب) ، احقاق رمیه، کشتن شکار را، غلبه کردن کسی را بحق، واجب کردن چیزی را. (منتهی الارب). واجب بکردن. (تاج المصادر). درست و راست کردن چیزی، احقاق حذر کسی، کردن آنچه را که او از آن حذر داشت، نزدیک کسی شدن. (تاج المصادر) ، فربه شدن اشتر. (تاج المصادر) ، غلبه. پیروزی، اثبات. احکام. تصحیح. - احقاق حق، رسانیدن حق بمستحق. حکم به محق بودن او کردن
احقاب معدن، نیافتن چیزی در کان. یافت نشدن چیزی در معدن. (منتهی الارب) ، بسه سال کامل رسیدن بَکره و حقه گردیدن، حق گفتن. (منتهی الارب) ، احقاق رَمیه، کشتن شکار را، غلبه کردن کسی را بحق، واجب کردن چیزی را. (منتهی الارب). واجب بکردن. (تاج المصادر). درست و راست کردن چیزی، احقاق حذَر کسی، کردن آنچه را که او از آن حذَر داشت، نزدیک کسی شدن. (تاج المصادر) ، فربه شدن اشتر. (تاج المصادر) ، غلبه. پیروزی، اثبات. احکام. تصحیح. - احقاق حق، رسانیدن حق بمستحق. حکم به محق بودن او کردن
پنبه خون آلوده که زن شوی مرده بر سر نهد و گوشه آن از رو بنده بیرون کند تا بیننده بداند که او شوی از دست داده است، جمع سقب، کره اشتران نر، ستون های تاژ، شاخه های کشن
پنبه خون آلوده که زن شوی مرده بر سر نهد و گوشه آن از رو بنده بیرون کند تا بیننده بداند که او شوی از دست داده است، جمع سقب، کره اشتران نر، ستون های تاژ، شاخه های کشن