جدول جو
جدول جو

معنی احقاب

احقاب(عُ)
احقاب معدن، نیافتن چیزی در کان. یافت نشدن چیزی در معدن. (منتهی الارب) ، بسه سال کامل رسیدن بکره و حقه گردیدن، حق گفتن. (منتهی الارب) ، احقاق رمیه، کشتن شکار را، غلبه کردن کسی را بحق، واجب کردن چیزی را. (منتهی الارب). واجب بکردن. (تاج المصادر). درست و راست کردن چیزی، احقاق حذر کسی، کردن آنچه را که او از آن حذر داشت، نزدیک کسی شدن. (تاج المصادر) ، فربه شدن اشتر. (تاج المصادر) ، غلبه. پیروزی، اثبات. احکام. تصحیح.
- احقاق حق، رسانیدن حق بمستحق. حکم به محق بودن او کردن
لغت نامه دهخدا