جدول جو
جدول جو

معنی حقاء - جستجوی لغت در جدول جو

حقاء
(حِ)
درد شکم از خوردن گوشت، حقو
لغت نامه دهخدا
حقاء
(حَ)
ازار، جای ازار بستن از میان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقاء
تصویر سقاء
ظرفی چرمی برای آب یا شیر یا چیز دیگر، مشک، مشک آب، مشک شیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصاء
تصویر حصاء
سنگ ریزه، خرده سنگ، ریگ، حصیٰ، حصبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقاء
تصویر سقاء
آب دهنده، کسی که آب نوشیدنی می فروخت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ حِقْ قا)
جمع واژۀ حقیق
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حقو
لغت نامه دهخدا
تصویری از حصاء
تصویر حصاء
زن کل، سال بد، زن بد گام، باد بی گرد
فرهنگ لغت هوشیار
پاکیزه شدن، نقا در فارسی پاکیزه بودن، پاکیزگی، پاکیزه (تک، نقی) پاکیزگان برگزیدگان پاکیزه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاء
تصویر عقاء
جمع عفوه، پیرامون سرای گردا گرد خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تنگی تیره روزی بینوایی، گمراهی سختی بدبختی. یا شقاء اصغر. بدبختی کهین مقابل شقاء اکبر. و شقاء اوسط. یا شقاء اکبر. بد بختی مهین مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. یا شقاء اواسط. بدبختی میانه مقابل شقاء اصغر و شقاء اکبر
فرهنگ لغت هوشیار
مشک آب دول دل آبخوری آبکار در تتق بارگهش گاه کار مانده کش عیسی و خضر آبکار (میرخسرو)، چمانی (ساقی) فروشنده آب آب دهنده آبکش. مشک آب یا شیر، جمع اسقیه اسقیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاء
تصویر تقاء
پرهیزکاری، پرهیزگاری پرهیزکاری
فرهنگ لغت هوشیار
شرمساری خجلت. توضیح انحصار نفس است در وقت استشمار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز استحقاق ندمت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع احمق در تازی رمن احمق حمقی آید، گولان کودنان مونث احمق: زن گول زن کودن مونث احمق زن کحم خرد زن کم عقل، جمع احمق. توضیح در عربی جمع احمق حماقی و حماقی آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقاب
تصویر حقاب
پیرایه بند، سپیدی بن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
نام کوهی است در شمال مکه در یک فرسنگی آن مشرف به منی و حضرت رسول (ص) پیش از بعثت بسیار به آن کوه عبادت میکردند و نخستین وحی در آنجا به آن حضرت نازل شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احقاء
تصویر احقاء
سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقاق
تصویر حقاق
مخاصمه و مرافعه کاری
فرهنگ لغت هوشیار
راندن سوق، زجر کردن، و راندن شترانرا بسرود و آواز، سرود ساربان برای راندن اشتران زجر کردن، و راندن شتران را بسرود و آواز، سرود و آواز ساربانان برای راندن شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجاء
تصویر حجاء
شادیدن شادمانی، چنگ در زدن، باز داشتن چیستان گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاء
تصویر رقاء
افسونگر، کوهنورد
فرهنگ لغت هوشیار
برابر، مقابل روبرو، تیز رو، گذران، بران روبرو شدن، برابر شدن، رویاروی بودن، برابر روبرو، (بحذاء منزل وی نزول کرد)، کفش، نعل، سم ستوران، جمع احذیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساء
تصویر حساء
نوشاک، شوربا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزاء
تصویر حزاء
منجم، ستاره شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاء
تصویر حفاء
پا پیروس، لوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکاء
تصویر حکاء
داستان گفتن باز گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقاء
تصویر بقاء
((بَ))
زیستن، زندگانی کردن، پایدار ماندن، دوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقاً
تصویر حقاً
((حَ قَّ نْ))
به راستی و درستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیاء
تصویر حیاء
((حَ))
شرمساری، خجلت
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حفاء
تصویر حفاء
((حَ))
پاپیروس، لوئی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمقاء
تصویر حمقاء
((حُ مَ))
جمع احمق، بی خردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمقاء
تصویر حمقاء
((حَ))
زن کم خرد، زن کم عقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حماء
تصویر حماء
((حِ))
دفاع کردن از کسی، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حذاء
تصویر حذاء
((حِ))
روبرو، برابر، کفش، روبرو شدن
فرهنگ فارسی معین