جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حقاً

حقاق

حقاق
جَمعِ واژۀ حقه، حقاق العرفط، نهال های درخت عرفط. (منتهی الارب) ، خصام، نزق الحقاق،خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حقاق

حقاق
حقه گر. آنکه حقه سازد. ج، حقاقین، حقاقون. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حقاق

حقاق
خصومت. خصومت کردن. دعوی حق خود کردن. محاقه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

حقاب

حقاب
چیزیست که زنان پیرایه را بدان آویخته بر میان بندند. ج، حُقُب. (منتهی الارب). میان بند زنان. چیزیست که زنان عرب بر میان بندند. (مهذب الاسماء). کمر زنان که بر آن زیورها آویخته بر میان بندند، سپیدی بن ناخن. سپیدی نمایان بر بن ناخن. (از منتهی الارب) ، رشته ای که برای دفعچشم زخم بر میان کودک بندند. (از منتهی الارب) ، جَمعِ واژۀ حُقب. (دهار) ، جَمعِ واژۀ حقیبه. (دهار) : سلطان را از فوائد آن بقعه ثمرۀ غراب و زبدۀ حقاب روی نمود. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا