جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حمقاء

حمقاء

حمقاء
جمع احمق در تازی رمن احمق حمقی آید، گولان کودنان مونث احمق: زن گول زن کودن مونث احمق زن کحم خرد زن کم عقل، جمع احمق. توضیح در عربی جمع احمق حماقی و حماقی آید
فرهنگ لغت هوشیار

حمقاء

حمقاء
مؤنث احمق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به احمق شود.
- بقلهالحمقاء، درخت خرفه است. (منتهی الارب). و آن سبزی را حمقاء نامند. زیرا در کنار نهرهای آب میروید و جریان آب آنرا از ریشه میکند و با خود میبرد. باز در همان مسیر ریشه خود را بند میکند و میروید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

حمراء

حمراء
مونث احمر: سرخ، گرمای سخت، زن سرخروی، سال سخت، خرک مونث احمر. سرخ رنگ. توضیح در فارسی توجهی بتانیث آن نکنند گوهر حمرا لاله حمرا، سال سخت، شدت حرارت گرمای زیاد
فرهنگ لغت هوشیار

حمراء

حمراء
اَلحَمراء نام شهر لبلۀ اندلس است و آن شهری کهن است، در آن آثاری عجیب بر ساحل طنس باشد و عین الشب و عین الزاج بدانجاست (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

حمراء

حمراء
مؤنث احمر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، عجم. (منتهی الارب). زیرا بیشتر آنان برنگ شقره هستند: گویند: لیس فی الحمراء مثله، در عجم مثل او نیست. (از اقرب الموارد) ، سال سخت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، سختی گرمای نیم روز. (منتهی الارب) (آنندراج). سختی گرما، اسم فاس الجدیده. (اقرب الموارد) ، سپید.
- امراءه حمراء، زن سپید. و حُمَیراء مصغر آن است. (منتهی الارب).
، زن سرخ رنگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا