نعت است از تحفایه. (منتهی الارب). مهربان. تیمارکننده: اندرون زهر تریاک آن حفی کرد تا گویند ذواللطف الخفی. مولوی. ، دانا. عالم بسیار علم، سؤال کننده به الحاح. الحاح کننده در سؤال. اکثار در پرسش حال. ج، حفیون، حفواء، مبالغه کننده در اکرام و خوبی و آشکارکننده سرور و خوشحالی و بسیار پرسنده از حال کس. (اقرب الموارد)
نعت است از تحفایه. (منتهی الارب). مهربان. تیمارکننده: اندرون زهر تریاک آن حفی کرد تا گویند ذواللطف الخفی. مولوی. ، دانا. عالم بسیار علم، سؤال کننده به الحاح. الحاح کننده در سؤال. اکثار در پرسش حال. ج، حفیون، حفواء، مبالغه کننده در اکرام و خوبی و آشکارکننده سرور و خوشحالی و بسیار پرسنده از حال کس. (اقرب الموارد)
دهی است از دهستان رودمیان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، واقع در 12 هزارگزی باختررود و 10هزارگزی باختر شوسۀ عمومی تربت حیدریه به نیسازآباد. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و پنبه است و اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه و کرباس بافی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان رودمیان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، واقع در 12 هزارگزی باختررود و 10هزارگزی باختر شوسۀ عمومی تربت حیدریه به نیسازآباد. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و پنبه است و اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه و کرباس بافی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
مبالغت کردن در گرامی کردن و پرسیدن از حال کسی. (تاج المصادر بیهقی). مهربانی نمودن واز حال کسی پرسیدن. (زوزنی). مهربانی نمودن و مبالغه نمودن در اکرام کسی و از حال کسی پرسیدن و فرحت و سرور ظاهر نمودن به کسی. (آنندراج). نوازش فراوان کردن به کسی و فرحت و سرور ظاهر نمودن به وی و بسیار پرسیدن از حال وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تلطف و مبالغه نمودن در اکرام: هو حسن التحفی بقومه. (ازاقرب الموارد) ، کوشیدن در کسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحفی در کاری، کوشیدن در آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، اهتبال. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به اهتبال شود
مبالغت کردن در گرامی کردن و پرسیدن از حال کسی. (تاج المصادر بیهقی). مهربانی نمودن واز حال کسی پرسیدن. (زوزنی). مهربانی نمودن و مبالغه نمودن در اکرام کسی و از حال کسی پرسیدن و فرحت و سرور ظاهر نمودن به کسی. (آنندراج). نوازش فراوان کردن به کسی و فرحت و سرور ظاهر نمودن به وی و بسیار پرسیدن از حال وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تلطف و مبالغه نمودن در اکرام: هو حَسن ُالتحفی بقومه. (ازاقرب الموارد) ، کوشیدن در کسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحفی در کاری، کوشیدن در آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، اهتبال. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به اهتبال شود
حفیف فرس، شنیده شدن آواز رفتار اسپ در دویدن. (اقرب الموارد). شنیدن آواز اسپ وقت مهمیز کردن (؟) ، آواز آمدن از درخت چون باد جهد. (زوزنی) ، شنیده شدن آواز پوست افعی، شنیده شدن آواز پر مرغ، شنیده شدن آواز شعلۀ آتش، بشدت باریدن بدانگونه که از آن آواز حفیف برآید. (اقرب الموارد)
حفیف فرس، شنیده شدن آواز رفتار اسپ در دویدن. (اقرب الموارد). شنیدن آواز اسپ وقت مهمیز کردن (؟) ، آواز آمدن از درخت چون باد جهد. (زوزنی) ، شنیده شدن آواز پوست افعی، شنیده شدن آواز پر مرغ، شنیده شدن آواز شعلۀ آتش، بشدت باریدن بدانگونه که از آن آواز حفیف برآید. (اقرب الموارد)