جمع واژۀ حافظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). حفظه. (منتهی الارب). رجوع به حافظ شود: ساز در آغوش هر سو مطربان زهره سوز نشتر مضراب هر یک با رگ جانی قرین حبذا حفاظ خوش الحان که مرغ لهجه شان در دل بلبل فشارد ناخن صوت حزین. طالب آملی
جَمعِ واژۀ حافظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). حَفَظَه. (منتهی الارب). رجوع به حافظ شود: ساز در آغوش هر سو مطربان زهره سوز نشتر مضراب هر یک با رگ جانی قرین حبذا حفاظ خوش الحان که مرغ لهجه شان در دل بلبل فشارد ناخن صوت حزین. طالب آملی
مصدری بدین صورت در لغت نامه های عرب دیده نشد لکن کلمه حق الحفاظه به معنی سود ربح ربوی باگروگان منقول در این اواخر مصطلح شده است. از مصدرهای مجعول است و در کتب لغت وجود ندارد. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، سال اول، شمارۀ 3) : حفاظت چنان باد در کار من که خشنود گردی ز گفتار من. نظامی
مصدری بدین صورت در لغت نامه های عرب دیده نشد لکن کلمه حق الحفاظه به معنی سود ربح ربوی باگروگان منقول در این اواخر مصطلح شده است. از مصدرهای مجعول است و در کتب لغت وجود ندارد. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، سال اول، شمارۀ 3) : حفاظت چنان باد در کار من که خشنود گردی ز گفتار من. نظامی