جدول جو
جدول جو

معنی حفاد - جستجوی لغت در جدول جو

حفاد(حَفْ فا)
بعیر حفاد، شتر تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حفاد
شتر تیز رو
تصویری از حفاد
تصویر حفاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حفاظ
تصویر حفاظ
حافظ ها، نگهبانان، نگهداران، ازبر کنندگان، جمع واژۀ حافظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حداد
تصویر حداد
آهنگر، آهن فروش، دربان، زندانبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفاد
تصویر نفاد
نیست شدن، نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفید
تصویر حفید
پسری پسر، نوه، فرزندزاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حساد
تصویر حساد
حاسدها، حسودها، جمع واژۀ حاسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حداد
تصویر حداد
پوشیدن لباس سیاه در مرگ کسی، جامۀ ماتم پوشیدن، لباس سیاهی که در مرگ کسی بر تن می کنند، جامۀ ماتم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احفاد
تصویر احفاد
فرزندزادگان، نوادگان، نبیرگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفار
تصویر حفار
کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است، گورکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفاظ
تصویر حفاظ
آنچه مانع از دیدن یا بردن چیزی می شود مانند پرده و دیوار، نگهداری کردن، مواظب بودن، مراقبت، مواظبت
فرهنگ فارسی عمید
(عَ بَ)
رفتن کم از پویه، یعنی کم از خبب.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حافد و حفد. دختران.
لغت نامه دهخدا
تصویری از حفاء
تصویر حفاء
پا پیروس، لوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاد
تصویر صفاد
دستبند که دست بندی یا گرفتار را با آن می بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاد
تصویر سفاد
گای در ستور برجستن نر بر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاد
تصویر حیاد
کرانجیگری (بیطرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماد
تصویر حماد
ستایش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
هنگام درو، میوه بر درو کردن بریدن محصول با داس و مانند آن درویدن، هنگام درو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکاد
تصویر حکاد
زاد گرایی بازگشت به زاد خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفار
تصویر حفار
چاه کن، مقنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاظ
تصویر حفاظ
محافظت، مواظبت امری، نگهبانی، حفظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاه
تصویر حفاه
تک (پاپیروس مصری) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفید
تصویر حفید
فرزنده زاده، پسر پسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حساد
تصویر حساد
حسودان، حاسدان
فرهنگ لغت هوشیار
منتها، غایت تیز چون کارد و شمشیر و امثال آن، مرد تیز فهم تیز چون کارد و شمشیر و امثال آن، مرد تیز فهم آهنگر آهنگر
فرهنگ لغت هوشیار
نوه نبیره، پیشیار، نگارگر فرزند زاده نبیره نوه، خدمتکار مدد کار خادم، جمع حفده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفاد
تصویر آفاد
جمع افد، زمان ها مرگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احفاد
تصویر احفاد
نوادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاده
تصویر حفاده
مهربانی، شاد نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفاف
تصویر حفاف
نشان، پی، اثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احفاد
تصویر احفاد
جمع حافد و حفد، فرزند زادگان، نوادگان، یاران، خادمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفاد
تصویر مفاد
گفتارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفاد
تصویر آفاد
زمانها، مرگ ها
فرهنگ واژه فارسی سره
اخلاف، اولاد، اولادزادگان، نبیرگان، نوادگان
فرهنگ واژه مترادف متضاد